مخرج

/maxraj/

مترادف مخرج: مقعد، دررو، خروجی، محل خروج ، واجگاه

متضاد مخرج: مدخل

برابر پارسی: سوراخ، گذرگاه، بخشیاب، برونگاه

معنی انگلیسی:
denominator, escape, exit, issue, orifice, outlet, vent, egress, [math.] denominator

لغت نامه دهخدا

مخرج. [ م َ رَ ] ( ع مص ) بیرون شدن. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ). || ( اِ ) جای بیرون شدن. ( منتهی الارب ). جای بیرون آمدن. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). محل بیرون شدن. ( ناظم الاطباء ). هذا مخرجه ؛ این جای بیرون آمدن است. ( ناظم الاطباء ) : و قوت حرکت در فرزند پیدا آید تا سر سوی مخرج گرداند. ( کلیله و دمنه ). و از تنگی مخرج آن رنج بیند که در هیچ شکنجه ، آن صورت نتوان کرد. ( کلیله و دمنه ). حوضی که پیوسته آب در وی می آید و آن را بر اندازه مدخل مخرجی نباشد لاجرم از جوانب راه جوید. ( کلیله و دمنه ).
راه مرگ خلق ناپیدا رهی است
در نظر ناید عجایب مخرجی است.
مولوی.
|| محل خلاصی و رهائی. یقال وجدت الامر مخرجاً؛ ای مخلصاً. ( ناظم الاطباء ). || آلت خروج. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ). آن قسمت از بدن انسان یا حیوان که مدفوع را خارج کند.
- مخرج پس ؛ مقعد و کون. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ).
|| آبخانه. ( دهار ). جای لازم و فرناک. ( ناظم الاطباء ). || هنگام بیرون شدن. ( ناظم الاطباء ). || در نزد قراء و اهل صرف عبارت است از موضعی که حروف از آن خارج گردد به نحوی که بتوان حروفی را از حرف دیگر بواسطه صدا تشخیص داد. ( کشاف اصطلاحات الفنون ). محل تلفظ حروف و آنجا که در تلفظ حرف از آنجا بیرون می آید. محلی که در تلفظ حرف از آنجا خارج می گردد. ج ، مخارج. ( ناظم الاطباء ) : اکفاء؛ اختلاف حرف روی است و تبدیل آن به حروفی که در مخرج بدان نزدیک باشد. ( المعجم چ دانشگاه ص 213 ).

مخرج. [ م ُ رِ ] ( ع ص ) بیرون برآورنده. ( غیاث ). بیرون آورنده. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). بیرون کننده. ( ناظم الاطباء ).
- مخرج الضمیر ؛ کسی که از ضمیر و درون مردم اطلاع می دهد، و منجمی نیز به این صفت شهرت یافته است وی از ما فی الضمیر و آنچه که بر خاطر کسی خطور می کرد آگاهی می داد. ( از تاریخ الحکما چ لیپزیک 335 ).
|| باج اداکننده. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). اداکننده باج. ( ناظم الاطباء ). || شکارکننده شترمرغ ابلق. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). آن که شکار می کند شتر مرغ ابلق را. ( ناظم الاطباء ).

مخرج. [ م ُ رَ ] ( ع ص ) بیرون کرده شده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || ( اِ ) زمان بیرون کردن. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || جای بیرون کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || ( مص ) بیرون کردن چیزی را. ( از ناظم الاطباء ) ( از محیط المحیط ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

جای خارج شدن، محل خروج، مخارج جمع
( اسم ) خراج دهنده ادا کنند. باج .
علم و ادب آموخته شده

فرهنگ معین

(مُ خَ رَّ ) [ ع . ] (اِمف . ) بیرون آمده ، استخراج شده .
(مَ رَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - جای خروج . ۲ - عددی که در زیر خط کسری قرار گرفته است . ۳ - جایگاه تولید هر یک از آواهای زبان . ج . مخارج .
(مُ رِ ) [ ع . ] (اِفا. ) خراج دهنده ، ادا کنندة باج .

فرهنگ عمید

۱. جای خارج شدن، محل خروج.
۲. (زبان شناسی ) محل خروج حرف از دهان، محل تلفظ حروف از کام و دهان.
۳. [جمع: مخارج] (ریاضی ) عددی که نشان می دهد واحد به چند بخش تقسیم شده.
۴. (زیست شناسی ) معقد.

فرهنگستان زبان و ادب

{denominator, consequent} [ریاضی] در کسر، عبارتی که پایین خط کسری نوشته می شود

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی مُخْرِجُ: خارج کننده
معنی مُخْرَجَ: خارج کردن (مصدر میمی است و مخرج صدق یعنی خارج کردنی که همه لوازم یک خروج موفق و در سلامت کامل را داشته باشد)
ریشه کلمه:
خرج (۱۸۲ بار)

دانشنامه آزاد فارسی

مخرج (جانورشناسی). مَخرَج (جانورشناسی)(anus)
منفذ انتهای لولۀ گوارش. خروج مواد غذایی هضم نشده و سایر مواد زاید را به شکل مدفوع از بدن ممکن می سازد. در انسان، این واژه برای توصیف چهار سانتی متر آخر لولۀ گوارشینیز به کار می رود. مخرج به صورت طبیعی با حلقه ای عضلانی به نام اسفنکتر(تنگ کننده) بسته نگه داشته می شود. بواسیربیماری متداول مخرج انسان است. مخرج در همۀ انواع جانوران پرسلولی وجود دارد. کیسه تنان(اسفنج ها) و کرم های پهندر این میان فقط دهان دارند.

مخرج (ریاضیات). مَخرَج (ریاضیات)(denominator)
مَخرَج
در ریاضیات، عدد یا حرفی در کسر متعارفی، زیر خط کسری، و اگر خط مورب به کار رود، در سمت راست آن. مخرج نشان می دهد واحد به چند قسمت برابر تقسیم شده است. مثلاً در کسر ۶/۵، مخرج ۶ به این معنی است که واحد به شش قسمت برابر تقسیم شده است. عدد بالای خط کسری را، که نشان می دهد چند قسمت‎ برداشته شده است، صورت کسرمی نامند. در حالت کلی، در هر کسر به شکل (فرمول ۱)، p صورت و q مخرج است.فرمول ۱:

مترادف ها

outlet (اسم)
روزنه، عبور، مخرج، در رو، پریز، مجرای خروج، بازار فروش

vent (اسم)
منفذ، دریچه، مخرج

outgo (اسم)
هزینه، خرج، مخرج، عزیمت، خروج

port (اسم)
لنگر گاه، پرت، مخرج، درب، درگاه، در رو، بندرگاه، بندر، بندر ورودی، مبدا مسافرت، دورازه، شراب شیرین

denominator (اسم)
مخرج، تقسیم کننده، مقسوم علیه، برخه نام، مشتق کننده

escapement (اسم)
رهایی، گریز، فرار، مخرج، چرخ دنگ

exit (اسم)
مخرج، خروج، در رو، برون رفت، خروج بازیگر از صحنهء نمایش

foramen (اسم)
روزنه، سوراخ، مجرا، مخرج، ثقبه

فارسی به عربی

خروج , مخرج , میناء

پیشنهاد کاربران

راهرو، معبر، مفر، منفذ، درز، شکاف، دهانه، پنجره، مخلص، بیرون شو، روزنه، برون رفت، مجرا، درگاه،
میتوان واژه برونش را به کار برد چون مخرج یعنی محل خروج و بیرون شده برونش میشه همون چیزی برون شونده و به جای کسر میشه بگی بَرخ یا بخش و به جای صورت میشه بگی روی یعنی بگی سه به روی چهار سه روی بخش و چهار
...
[مشاهده متن کامل]
برونش و پاسخ آن برابر یک و سی و سه این یه نمونه بود که دوستان بدونن چجوری گفته میشه بسیار ساده و کاربردی هم هست اما گروهی از آدما نا آگاهی یاد گرفتن بیخودی با زبون شیرین و توانمند پارسی بجنگن و واژه ها زیباش رو به کار نبرن

در گویش بندری پیزی ( pizi ) گویند
بخشیاب
به جای مخرج کسر در مزداهیک ( ریاضی ) همان بخشیاب که در بالا هم یاد شده پسندیده و چم رسان است.
به جای صورت کسر نیز می توان واژه بخشُده ( بخش شده ) را به کار برد.
لرداک: مقعد، مخرج
لَرد: خارج، بیرون
اُسگاه
از دو بخش اُس گاه
اُس: پیشوند بمعنای برون یا بیرون، معادل پیشوند exo در انگلیسی
گاه: پسوند مکان

در ریاضی: مخرج کسر = فروبخش

بپرس