مخلص

/maxlas/

مترادف مخلص: اخلاصمند، ارادتمند، بااخلاص، بی ریا، پاک، چاکر، راستین، صدیق، صمیمی، یکدل، یک رو | راه خلاص، طریقه نجات، مفر، گریزگاه، محل رهایی، خلاصه، چکیده

متضاد مخلص: دورو، ریاکار |

برابر پارسی: پاک، همدل، یکدل، نیک خواه، بی آلایش

معنی انگلیسی:
refuge, asylum, to sum up, devoted, your devoted friend, devoted (friend

لغت نامه دهخدا

مخلص. [م ُ ل ِ ] ( ع ص ) اخلاص کننده. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). بی ریا و سمعه در عمل. خالص و صاف و پاک و بی غش و صادق و دوست حقیقی و بی نفاق و مطیع و فرمانبردار. ( از ناظم الاطباء ). صمیم. بی ریا: سلطان آن فرمود در باب من بنده یگانه مخلص بی خیانت که از بزرگی وی سزید. ( تاریخ بیهقی ).
مرمرا در میان قافله بود
دوستی مخلص و عزیزو کریم.
ناصرخسرو.
و امیدهای بندگان مخلص در آنچه دیگر اقالیم عالم در خطه ملک میمون خواهد افزود. ( کلیله و دمنه ). غایت نادانی است... توقع دوستان مخلص بی وفاداری. ( کلیله و دمنه ). بنده مخلص و خادم متخصص احمدبن عمربن علی... ( چهارمقاله عروضی چ دانشگاه ص 5 ).
این مرا زائر، آن مرا عاید
این مرا مخلص آن مرا دلدار.
خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 203 ).
که بسا مخلصا که شربت زهر
نوش کرد از برای همدردی.
خاقانی ( دیوان ایضاً ص 807 ).
به گناهی ز مخلصان مازار
کاهل اخلاص خود گنه نکنند.
خاقانی ( ایضاً ص 860 ).
و عقاید ضمایر بندگان مخلص... هر لحظه مستحکم تر است. ( سندبادنامه ص 10 ). و از بندگان مخلصت شمارد. ( گلستان ). رازی که نهان خواهی ، با کسی در میان منه اگر چه آن دوست مخلص باشد ( گلستان ).
دوش مرغی بصبح می نالید
عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش
یکی از دوستان مخلص را
مگر آواز من رسید به گوش.
سعدی ( گلستان ).
سخنی بی غرض از بنده مخلص بشنو
ای که منظور بزرگان حقیقت بینی.
حافظ.
|| بنده ای که با اخلاص خدا را عبادت کند، و به وی شرک نیاورد و از معاصی دور باشد. ( از تعریفات جرجانی ). بنده ای که در دین خود خالص بود و خدا وی را برگزیده باشد. ج ، مخلصون.( ناظم الاطباء ) : شیطان با مخلصان برنمی آید و سلطان با مفلسان. ( گلستان ).
دو بامداد کسی گر رود به خدمت شاه
سیم هر آینه در وی کند به لطف نگاه
امید هست پرستندگان مخلص را
که ناامید نگردند از آستان اله.
( گلستان ).
|| صاف کننده طلا را گویند. ( انساب سمعانی ج 2 ص 515 ).

مخلص. [ م ُ ل َ] ( ع ص ) خالص کرده شده. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). خالص کرده شده و ناآلوده و ناملوث. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به اخلاص و ماده قبل شود. || مختار. و در قرآن کریم آمده است : انه من عبادنا المخلصین . ( از اقرب الموارد ). || کسی که خدای تعالی وی را از شرک و معاصی پاک کرده است. ( از تعریفات جرجانی ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

دوست پاک و بی ریا و بی آلایش، محل خلاص و نجات، محل رهایی، راه خلاص
( اسم ) ۱ - نجات دهنده جمع : مخلصین . ۲ - لقب مسیح ع .
شتری که به نگریستن پیه در چشم وی آشکار باشد .

فرهنگ معین

(مَ لَ ) [ ع . ] (اِ. ) خلاصه .
(مُ لَ ) [ ع . ] (اِمف . ) بی ریا، صمیمی .
(مُ لِ ) [ ع . ] (اِفا. ) خالص ، صاف .

فرهنگ عمید

۱. (ادبی ) قسمتی در شعر یا نثر که در آن شاعر یا نویسنده به مقصود اصلی گریز می زند.
۲. خلاصۀ کلام، چکیدۀ سخن.
۳. [قدیمی] محل خلاص و نجات، محل رهایی، راه خلاص، گریزگاه.
۱. ویژگی دوست پاک و بی ریا، بی آلایش.
۲. عبادت کنندۀ بی ریا.
خالص شده، پاکیزه شده.

جدول کلمات

پاکدل

مترادف ها

real friend (اسم)
مخلص

sincere (صفت)
خالص، صادق، صمیمی، بی ریا، قلبی، راست نما، مخلص

فارسی به عربی

مخلص

پیشنهاد کاربران

ــ مُخْلِص: اخلاص کننده، خالص و پاک و بی ریا
ــ مُخْلَص: خالص شده، نا آلوده و پاک شده
ــ مَخْلَص: پناهگاه و محل رهایی، جای خلاص٬ جای فرار و گریز، راه نجات، مفر و گریزگاه - جای گریز شاعر ( نویسنده ) به مقصودش، آنجا که شاعر منظور و هدف خود را با رعایت تناسب معنی و شیوایی بیان می کند.
...
[مشاهده متن کامل]

ــ مُخَلِّص: نجات دهنده، رهاکننده ( رهاننده ) ، خلاص کننده، ویژه نماینده - لقب عیسی مسیح
ــ مُخَلَّص: آزاد و رها شده، پاک شده، خلاص شده

مُخلِص: خالص
مَخلَص: خلاصه
یک رو . . . .
یکرو، یکدل، چاکر، ارادتمند، بیریا، اخلاصمند، بااخلاص، پاک، راستین، صدیق، صمیمی،
ارادت مند

بپرس