مدلول

/madlul/

مترادف مدلول: فحوا، مضمون، مفاد، مفهوم، مصداق

متضاد مدلول: دال، صورت

معنی انگلیسی:
referent, purport, sense

لغت نامه دهخدا

مدلول. [ م َ ] ( ع اِ ) معنی. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). مضمون. مفاد. مقتضی. فحوی. مفهوم. مقصود. منظور. مراد. مستفاد. تفسیر. تأویل. ( یادداشت مؤلف ). || برهان. دلیل. ( ناظم الاطباء ). || آنچه که از علم به چیزی دیگر علم بدان لازم آید. ( از تعریفات ) مقابل دال. || ( ص ) آنچه دلیل آن را ثابت کرده. ( یادداشت مؤلف ). دلالت کرده شده. ره نموده شده. راه راست نموده شده. دلیل آورده شده. ( ناظم الاطباء ). نعت مفعولی است از دلالت. رجوع به دلالت شود.

فرهنگ فارسی

دلالت شده، رهنمونی شده ، مفادومعنی
۱- ( اسم ) دلالت کرده شده راهنمایی شده . ۲- ( اسم ) معنی مفهوم .

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) دلالت کرده شده ، رهنمون شده .

فرهنگ عمید

۱. مفاد، معنی.
۲. (منطق ) دلالت شده، رهنمونی شده.

فرهنگستان زبان و ادب

{signified, signifié} [زبان شناسی] در زبان شناسی سوسوری، بخش مفهومی نشانه که برابر با معناست

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] مدلول، شیء فهمیده شده به کمک شیء دیگر لفظی است.
مدلول، اسم مفعول از ریشه «دلل» و به معنای راهنمایی شده، به کار می رود و در اصطلاح، هر آن چیزی است که ذهن انسان به سبب چیز دیگر، بدان پی می برد؛ یعنی از علم به چیز دیگر، علم به آن لازم می آید، مانند: طلب ، که مدلول صیغه امر است، و هنگامی که امری در کلام شارع استعمال شود، بر آن دلالت می کند.

دانشنامه آزاد فارسی

مَدلول
رجوع شود به:دال (منطق)

پیشنهاد کاربران

زاده ی دلیل
آنچه به آن دلالت شده مثال: "خانه هم را دزد برد"
در اینجا مدلولمان وسایل خانه است و دلالتمان نیز، از نوع دلالت التزامی است
دال : دود
مدلول : آتش
چیزیکه فهمیده و دلالت بر آن دارد مدلول گویند
مفاد ، معنی، مفهوم
دال، دلالت، مدلول :
x به y دلالت داره، x دال هست، y مدلول هست.
دلالت نسبت دال رو به مدلول میرسونه، مثلا توعلوم منطق داریم لفظ با مفهوم انقد نزدیک همن که فرقش رو شما متوجه نمیشی، میگی پفک مفهوم پفک جلو چشماته، اینجا لفظ داله و مفهوم مدلول، کلمه ی پفک داله و مفهوم پفک مدلول هست.
مدلول . [ م َ ] ( ع اِ ) معنی . ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) . مضمون . مفاد. مقتضی . فحوی . مفهوم . مقصود. منظور. مراد. مستفاد. تفسیر. تأویل . ( یادداشت مؤلف ) . || برهان . دلیل . ( ناظم الاطباء ) . ||
...
[مشاهده متن کامل]
آنچه که از علم به چیزی دیگر علم بدان لازم آید. ( از تعریفات ) مقابل دال . || ( ص ) آنچه دلیل آن را ثابت کرده . ( یادداشت مؤلف ) . دلالت کرده شده . ره نموده شده . راه راست نموده شده . دلیل آورده شده . ( ناظم الاطباء ) . نعت مفعولی است از دلالت . رجوع به دلالت شود

بپرس