مراتع

/marAte~/

مترادف مراتع: مرتع ها، چراگاهها، مرغزارها، علفزارها

برابر پارسی: چراگاه ها، چراگاه ها، مرغزارها

لغت نامه دهخدا

مراتع. [ م َ ت ِ ] ( ع اِ ) ج ِ مَرْتَع، به معنی چراگاه.رجوع به مَرتَع شود : اشتراک در مراتع نعم و اتحاد میان صنایع و خدم محقق شد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 238 ). نوع انسان چنان نواحی و مرابع به چشم وگوش ندیده و نشنیده و جنس وحوش به غور و نجد چنان مراعی و مراتع نرسیده. ( ترجمه محاسن اصفهان ص 11 ).

فرهنگ فارسی

جمع مرتع
( اسم ) جمع مرتع چراگاهها : ... و در خفض عیش و لذت عمر بامن و استنامت و فراغ دل و استقامت حال در آن مراتع و مراعی بی زحمت حافظ و منت راعی بسر میبردند .

فرهنگ معین

(مَ تِ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ مرتع ، چراگاه ها.

فرهنگ عمید

= مرتع

پیشنهاد کاربران

بپرس