مربعه

لغت نامه دهخدا

( مربعة ) مربعة. [ م َ ب َ ع َ ] ( ع ص ) أرض مربعة، زمین موشناک. ( منتهی الارب ). زمینی که موش در آن بسیار باشد. ذات البرابیع. ( از متن اللغة ).

مربعة. [ م ِ ب َ ع َ ] ( ع اِ ) چوب بار برنهادن. ( مهذب الاسماء ). چوبی که در زیر بار ستور کنند و دو کس آن را بردارند و بر پشت چارپا نهند. ( فرهنگ خطی ). مربع. ( متن اللغة ) ( اقرب الموارد ). رجوع به مِربَع شود.

مربعة. [ م ُ ب َ ع َ ] ( ع ص ) زن گرفتار تب ربع. تأنیث مربع. ( ناظم الاطباء ). رجوع به مُربَع شود.

مربعة. [ م ُ رَب ْ ب َ ع َ ] ( ع ص ) تأنیث مربع. رجوع به مربّع شود. || قصیده مربعة. رجوع به مُربّع ( اصطلاح بدیعی ) شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس