مرقع پوش

لغت نامه دهخدا

مرقعپوش. [ م ُ رَق ْ ق َ ] ( نف مرکب ) مرقع پوشنده. پوشنده مرقع. آن که مرقع به تن کند :
گرسگی خود بود مرقعپوش
سگ دلی را کجا کند فرموش ؟
نظامی.
گر وصل منت باید ای پیرمرقعپوش
هم خرقه بسوزانی هم قبله بگردانی.
عطار.
|| کنایه از فقیر. ( آنندراج ). || کنایه از درویش.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱- پوشیدن مرقع . ۲- تصوف .

فرهنگ عمید

۱. کسی که مرقع بر تن می کند.
۲. [مجاز] درویش، صوفی.

پیشنهاد کاربران

بپرس