مستضعف

/mostaz~af/

مترادف مستضعف: ضعیف، محروم ، ضعیف نگهداشته شده، فقیر، تنگدست، بی نوا، بی بضاعت، ناتوان، درمانده

متضاد مستضعف: مستکبر

برابر پارسی: بینوا، تنگدست، تهیدست، درمانده، ستمدیده، فرودست، ناتوان

لغت نامه دهخدا

مستضعف. [ م ُ ت َ ع ِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از استضعاف. ضعیف شمرنده. ( اقرب الموارد ). رجوع به استضعاف شود.

مستضعف. [ م ُ ت َ ع َ ]( ع ص ) نعت مفعولی از استضعاف. ضعیف شمرده شده. ( اقرب الموارد ). ضعیف داشته. حقیرداشته. ناتوان شمرده شده. سست پنداشته. ناتوان یافته شده. زار ناتوان. رجوع به استضعاف شود : گروهی را که مستضعف بودند رها کردند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 437 ). هر آینه ملکدارمحجب و شهریار مغلب و فقیر مستضعف و زیردست متصف در بر او یکسان. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 457 ). || آنکه در فراگرفتن احکام دین ناتوان باشد. آنکه نتواند عقاید دینی و احکام دین را با دلیل عقلی فراگیرد. || سبک مغز. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).

فرهنگ فارسی

ضعیف شمرده شده، سست وناتوان پنداشته شده، سبک عقل
۱ - ( اسم ) ضعیف شمرده . ۲ - ( صفت ) ضعیف النفس جمع : مستضعفین ٠
ضعیف شمرنده

فرهنگ معین

(مُ تَ عَ ) [ ع . ] (اِمف . ) ضعیف شمرده شده ، سست وناتوان ، تنگدست ، بی - بضاعت ، فقیر.

فرهنگ عمید

۱. کم درآمد، محتاج، فقیر.
۲. [قدیمی] درمانده، ناتوان.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] مستضعف، وعده داده شدگان حاکمیت زمین در عصر ظهور است.
معنای لغوی و اصطلاحی مستضعف بدین شرح است:
← معنای لغوی
در قرآن کریم چنین آمده است: «وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فی سَبیلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّسآءِ وَ الْوِلْدانِ، الَّذینَ یَقُولُونَ رَبَّنا اخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَةِ الظَّالِمِ اهْلُها، وَاجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیّاً وَ اجْعَلْ لَنا مَنْ لَدُنْکَ نَصیراً»؛ «چرا در راه خدا و یاری مستضعفان از مرد و زن و کودکان نمی جنگید؟! همان کسانی که می گویند: پروردگارا ما را از این قریه ای که مردمش ستم کارند، بیرون ببر، و برای ما از طرف خودت یار و یاوری قرار ده.»
← شأن نزول
در فرهنگ دینی - به طور عمده - مقصود از مستضعف دو گروه هستند:
← مستضعف فکری و عقیدتی
...

دانشنامه آزاد فارسی

مُستَضعَف
(در لغت کسی که در دید دیگران ناتوان و حقیر آید و جباران روزگار او را به ضعف و زبونی کشیده باشند) اصطلاحی در قرآن، به دو معنا: ۱. مستضعف سیاسی، کسانی که در راه حق بوده و از حق پیروی می کرده و در کنار قدرت باطل می زیسته اند و در نظر قدرتمندان و زمامداران وقت ضعیف شمرده می شدند و به دید حقارت در آن ها می نگریستند. در قرآن (قصص، ۵ و ۴؛ انفال، ۲۶ و نساء ۷۵ و ۹۷) به آن ها اشاره شده و آنان را در ردیف مقهوران و ضعیفان و ناتوانان آورده است، ۲. مستضعف فکری، کسانی که از تشخیص راه حق و اندیشه در حقایق ناتوان اند و در (سبأ، ۳۰ و ۳۱؛ توبه، ۹۱) به آن ها اشاره شده است. این کلمه پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران تجدید حیات یافت و به طبقات فروتر اجتماع گفته شد؛ نقطۀ مقابل آن «مستکبر» است.

پیشنهاد کاربران

کسیکه جلوی ابراز توانی هاش گرفته شد.
مانند:
دانشمند بدون فعالیت در آزمایشگاه
استاد بدون درس دادن
تاجر بدون اجازه فعالیت کسب وکار یا توقیف اموال شد بدون دلیل
زندانی سیاسی
هرکسی محدود شده توسط قوانین وضعی
...
[مشاهده متن کامل]

یا سانسور وقایع وحقایق
به کاربردن فرد فنّی به جای مهندس
انتخاب نزدیکان وآشنائیان به جای عالم واهل خبره
جاگزین کردن کارشناس وکاربلد باأفرادخاص ودارای نفوذ
استخدام افراد ناشایسته به جای افرلد زبده وحرفه ای
. . .
وبا مسکین وفقیر . . . تفاوتی اساسی دارد.

واژه مستضعف از ماده ضعف است ، اما چون به باب استفعال برده شده به معنی کسی است که او را به ضعف کشانده اند و در بند و زنجیر کرده اند . به تعبیر دیگر مستضعف کسی نیست که ضعیف و ناتوان و فاقد قدرت و نیرو باشد
...
[مشاهده متن کامل]
، مستضعف کسی است که نیروهای بالفعل و بالقوة دارد ، اما از ناحیه ظالمان و جباران سخت در فشار قرار گرفته ، ولی با این حال در برابر بند و زنجیر که بر دست و پای او نهاده اند ساکت و تسلیم نیست ، پیوسته تلاش می کند ، تا زنجیرها را بشکند و آزاد شود ، دست جباران و ستمگران را کوتاه سازد و آئین حق و عدالت را برپا کند . ( تفسیر نمونه ج : 16 ص : 19 )

ضیف نگاه داشته شده. . . . ضعیف شده
ضعیف نگه داشته شده. . . ضیف شده
suppressed
the suppressed

بپرس