مشاهده

/moSAhede/

مترادف مشاهده: دید، دیدار، رویت، مشاهدت، معاینه، نظارت، نظاره، نظر، نگاه، نگرش، دیدن، نظاره کردن، نگاه کردن، نگریستن

برابر پارسی: نگاه، دیدن، نگرش، دید، نگرش، برنگری، نگریستن، هم بینی

معنی انگلیسی:
observation, perception, note, sighting

لغت نامه دهخدا

مشاهده. [ م ُ هََ / هَِ دَ / دِ ] ( از ع ، اِمص ) دیدن. ( غیاث ). مأخوذ از عربی ، ملاحظه و معاینه و ادراک با چشم و بینش و نگاه ونظر. ( ناظم الاطباء ). مشاهدت. دیدن. معاینه. دیدار. یکدیگر را رویاروی دیدن : بعد مسافت از مشاهده حال و کشف کار او مانع گشت. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 360 ). به مطالعه و مشاهده ایلک خان به جانب بخارا نهضت نمود. ( سلجوقنامه ظهیری ص 25 ). || دیدار معشوق : دل بر مجاهده نهادن آسان تر است که چشم از مشاهده برگرفتن. ( گلستان ).
بستان بی مشاهده دیدن مجاهده ست
ور صد درخت گل بنشانی بجای یار.
سعدی ( کلیات چ مصفا ص 474 ).
و رجوع به مشاهدت شود. || با کسی در جایی حاضر بودن. ( غیاث ). || ( اِ ) چهره. صورت. روی : مرد مشاهده ای دید بغایت لطیف و کودکی امرد بس ظریف. ( سندبادنامه ص 110 ). طوطی را با زاغی در قفس کردند و از قبح مشاهده او مجاهده می برد. ( گلستان ). || ( اِمص ) اندیشه و تفکر و تأمل در چیزی. ( ناظم الاطباء ).
- حکم مشاهده یا مشاهدت را بودن ؛ حکم مشاهده یا مشاهدت کسی را بودن. بر اساس رویداد و پیش آمد اقدام کردن یا تصمیم گرفتن. فرمان راندن بنابه وضع و حالتی که روی می نماید : مناظره ای که باید کرد و بی محابا بکنی که حکم مشاهده تورا باشد آنجا. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 211 ). اگر رسولی فرستد حکم مشاهده را باشد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 354 ). چون یک منزل رفته باشید اگر آشکارا شود حکم مشاهده شما راست. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 356 ).
|| ( اصطلاح عرفان ) نزد عرفاء، عبارت از حضور حق است و مشاهده از کسی درست آید که به وجود مشهور قائم بود نه به خود و تاشاهد در مشهود فانی نشود و بدو باقی نگردد مشاهده او نتوان کرد و شهود تجلی ذات را مشاهده گویند. آسمان چون صاف گردد آفتاب شهود تابش کند. بعضی گویند مشاهده دیدن اشیاء است به دلائل توحید. صاحب مکاشفت به علمش نزدیک شود و صاحب مشاهدت معرفتش محو کند. در منازل است که «المشاهدة سقوط الحجاب بتاء» مشاهده فوق مکاشفه است ، زیرا مشاهده عین مقام جمع است و سالک باید یقین کند که مشاهده حقیقت برای او ممکن بود و پیوسته مراقب باشد و بداند که چه وقت مشاهده حاصل میشود. و گفته اند که «المراقبة علم الیقین و المشاهدة عین الیقین » در شرح کلمات باباطاهر است که کسی که پیش از فانی شدن وجود خود را مشاهده کند زندیق شود به حسب حال و کسی که بعد از فانی شدن وجود خود را ملاحظه کند متحقق خواهد شد به حقایق که بعد از فانی شدن موجودبه وجود اﷲ خواهد بود و منظور از مشاهده مشاهده ای است که از شاهد هیچ اثر نماند و خودیت برای بنده نماند که تا مادام که بنده از خودیت محو نشده باشد و چیزی باقی باشد مشاهده تامه نخواهد بود و در مقام مشاهده باید شاهد متوجه خود نشود. قیصری گوید: مشاهده امور گاهی در خواب است و گاه در بیداری و آنچه را در بیداری مشاهده کند یا امور حقیقیه باشد در نفس الامر ویا امور خیالیه صرفه شیطانیه و از این جهت است که سالک را مرشدی لازم است که او را از مهلکات نجات دهد. خواجه عبداﷲ گوید: مشاهده ، نهال حقایق یقین است بیرون از تعلم و تلقین است. مشاهده دور است از خیال و ظنون ، هم به اسرار است و هم به عیون. آن که به سر است چشم از او محجوب است و آن که به چشم است چشم در وی مغلوب. طلوع این خورشید از یک شرق است اما در اهل مشاهدت فرق است. مشاهده یکی در حال مشاهده خلق است و یکی در مشاهده حقیقت غرق است. آن را که ننمودند در آنچه بود که دید و آن را که نمودند در آن نمود نرسید. کسی که از پروانه خبر نجوید پروانه از حال حرقت سمر نگوید. هرکه آن جمال دید از آن پس از دل و جان و مال ببرید. نثار جمال دوست جز جان نباشد و دوست به جان گران نباشد.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

به چشم دیدن، نگریستن، نگاه کردن
( مصدر ) ۱ - دیدن بچشم نگریستن ۲ - بدید. تامل دیدن نظر کردن . ۳- باکسی در جایی حاضر بودن . ۴ - ( اسم ) معاینه دیدار : بمطالعه و مشاهده ایلگ خان بجانب بخارا نهضت نمود . ۵ - الف - دیدن اشیائ بدلایل توحید . ب - رویت حق در اشیائ جمع : مشاهدات .
دیدن و معاینه کردن با کسی در جایی حاضر بودن

فرهنگ معین

(مُ هَ دَ ) [ ع . مشاهدة ] (مص م . ) دیدن ، نگاه کردن .

فرهنگ عمید

۱. به چشم دیدن، نگریستن، نگاه کردن.
۲. (اسم ) صورت.

دانشنامه عمومی

مشاهده (پزشکی). مشاهده در پزشکی بخشی از مجموعه اقدامات و بررسی هایی که پزشک یا تیم درمانی در ارتباط مستقیم با بدن بیمار انجام می دهند تا به تشخیص و تعیین شدت بیماری پی ببرند. در نظام سازمانی درمانی به دیدن همه بدن با چشم معمولی توسط پزشک یا تیم درمانی معاینه گفته شده و یکی از چهار عمل اصلی در معاینه بالینی است.
اگرچه مشاهده به هر صورتی می تواند انجام شود ولی برای ایجاد یک معیار به این منظور که نکته ای از دید پزشک پنهان نماند یا فراموش نشود معمولاً معاینه به ترتیب از سر و گردن شروع شده و به قسمت های پایین بدن ختم می شود.
عکس مشاهده (پزشکی)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

مشاهده (عرفان). در اصطلاح عرفان، رؤیت حق به دیدۀ دل بدون هیچ شبهه ای، چنان که با چشم ظاهر دیده شود. در اصطلاح عارفان، این کلمه در چند معنی به کار می رود، که تمامیِ این معانی با نیم نگاهی به معنیِ لغویِ مشاهده پدید آمده اند. آن معانی عبارت اند از ۱. وجدانِ شهودیِ حضرت حق در کمال یقین. در چنین شهودی شرط است که مُشاهِد در مشهود خود تشکیک روا ندارد؛ ۲. توحید و یگانه بینیِ عوالم هستی؛ ۳. رؤیت ظاهر، در مجالی و مظاهرِ متعدّد. بنابراین، در کاربردهای دو و سه، منظور از مشاهده، همان توحیدِ عینی و توحید علمی است؛ ۴. نفس یقین، بنابراین، از حالت یقین با اصطلاح مشاهده تعبیر می شود. برای نشان دادن مرتبۀ کمال بعضی از اولیاء از وصف مشاهد استفاده شده است. سالک پس از انجام ریاضت ها و مجاهدات، و پس از مرحلۀ مکاشفه، به مرحلۀ مشاهده می رسد.

مشاهده (علم). مشاهده (علم)(observation)
در علم، درک و دریافت پدیده ها. از آن جمله است بررسی ماه با تلسکوپ، تماشای موش ها برای کشف راه و رسم جفت گیری آن ها، یا دیدن چگونگی رشد یک گیاه. پیش از این، مشاهده کاملاً مستقل از نظریه در نظر گرفته می شد، به تمرکز مشاهده گر به جنبه ای از موضوع مورد مشاهده وابستهدانسته نمی شد و در نتیجه، از تلقی واقع نگری علمی پشتیبانی می کرد. با این حال، مثال های پیشین نشان می دهند که مشاهده ها بر اساس نظریه ای از پیش موجود ترتیب یافته اند؛ مثلاً شخص نمی تواند رفتار جفت گیری موش ها را مشاهده کند، بدون اطمینان از این که چنین رفتاری می باید چگونه باشد. علاوه بر این، بسیاری از مشاهده ها، در واقع بر رفتار مشاهده شونده تأثیر می گذارند، همچنان که مشاهده بر جفت گیری موش اثر می گذارد.

مترادف ها

perception (اسم)
اگاهی، درک، احساس، ادراک، دریافت، مشاهده، مشاهده قوه ادراک

observation (اسم)
نظر، مراقبت، ملاحظه، رعایت، مشاهده، تماشا، رصد کردن، قوه مشاهده

seeing (اسم)
دید، بینش، مشاهده، رویت، قوه دید

witnessing (اسم)
مشاهده

فارسی به عربی

ملاحظة

پیشنهاد کاربران

سلیم
مشاهده: بیننده
هی کمال بیچاره بدوی بیابان نشین، تو اگر مادرت تازی هست دیگران اینگونه نیستند، اینجا ضجه نزن و به بیابانت برگرد و ببین در همان زبان تازی چه اندازه واژه پارسی هست
دیدمان به معنای مشاهده و مشاهدات دیدمان هاست
نگاه کردن
فهمیدن و متوجه شدن
تازی ن عربی هست درستش هر چند شما خودتون تقریبا عرب زبان هستین.
مشاهده از شهد هستش معنیشو که میفهمید
مشاهده
شهود
شهادت
مشهود
. . .
آگاهی پیدا کردن
شاهد
شهوده
مشاهده کردن ، نظارت کردن تازی است و پارسی آن ها پایش ، پاییدن ، دیدن ، تماشا کردن
رای العین
دیدپایش
پایش
این واژه تازى ( اربى ) است و نیکوست که بجاى آن از واژه ى آزیتون Azitun ( پهلوى: مشاهده ، تماشا ) و واژه ى استونAstun ( پهلوى: مشاهده - تماشا - ملاحظه ) و واژه وینیشنVinishn ( پهلوى: مشاهده ، نظاره - نظارت ) بهره جست. در پهلوى آزیتونتن Azituntan: مشاهده - تماشا کردن آزیتونتار
...
[مشاهده متن کامل]

Azituntar : مشاهده گر - تماشاچى استونتنAstuntan: مشاهده - تماشا - ملاحظه کردن - استونتار Astuntar: مشاهده گر ، نظاره گر ، ناظر . . . وینیشنیتن Vinishnitan: مشاهده - نظاره - نظارت کردن، ناظر بودن وینیشنیتارVinishnitar : ناظر ، اهل بصیرت

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس