مشتعل

/moSta~el/

مترادف مشتعل: افروخته، شعله ور، محترق

متضاد مشتعل: خاموش، منطفی

برابر پارسی: فروزان، افروخته، آتش گرفته، الوگرفته

معنی انگلیسی:
ablaze, afire, aflame, alight, ardent, flaming, flaring, inflames, [fig.] inflamed, excited

لغت نامه دهخدا

مشتعل. [ م ُ ت َ ع ِ ] ( ع ص ) شعله زن. سوزان به زبانه کشی. ( از غیاث ) ( از آنندراج ). برافروخته. شعله زن. زبانه کش و روشن. ( از ناظم الاطباء ). ملتهب. زبانه زن. زبانه زنان. شعله ور. سوزان. برافروخته. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- مشتعل شدن ؛گُر گرفتن. زبانه کشیدن آتش. الو گرفتن. درگرفتن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- مشتعل کردن ؛ برافروختن. افروختن.

فرهنگ فارسی

آتش برافروخته، شعله ور، زبانه کش
( اسم ) شعله زن ( آتش ) برافروخته شعله ور .

فرهنگ معین

(مُ تَ عِ ) [ ع . ] (اِفا. ) برافروخته ، شعله ور، سوزان .

فرهنگ عمید

برافروخته، شعله ور، زبانه کش.

واژه نامه بختیاریکا

بِلاز

مترادف ها

ablaze (صفت)
مشتعل، درخشان، برافروخته، فروزان، سوزان

blazing (صفت)
مشتعل

kindled (صفت)
مشتعل

inflamed (صفت)
مشتعل، متورم

excited (صفت)
مشتعل، پر هیجان، برانگیخته

sulphurous (صفت)
مشتعل، گوگردی، شبیه گوگرد

conflagrant (صفت)
مشتعل، فروزان

فارسی به عربی

مشتعل

پیشنهاد کاربران

رخ داده و به وقوع پیوسته مثل شعله ی خشم یا شعله ی آتش
در پارسی " وخشاک " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو .

بپرس