مشروع

/maSru~/

مترادف مشروع: حلال، روا، شرعی، قانونی، مجاز

متضاد مشروع: نامشروع

برابر پارسی: روا، دینی

معنی انگلیسی:
canonical, lawful, legal, legitimate

لغت نامه دهخدا

مشروع. [ م َ ] ( ع ص ) آغازکرده شده. ( ناظم الاطباء ). || روا و جایز و مطابق شرع ، موافق شرع. ( ناظم الاطباء ). راست و درست و آنچه شرع روا دارد. ( از اقرب الموارد ). ما اظهره الشرع من غیر ندب و لا ایجاب. ( تعریفات ). آنچه که بر طبق احکام شرع مجاز باشد. قانونی ، مقابل ممنوع و نامشروع : متابعت هوا سنت متبوع و ضایع گردانیدن احکام خرد طریق مشروع. ( کلیله و دمنه چ مینوی ص 56 ). || ( اِ ) یک قسم پارچه آمیخته از ابریشم و پنبه که نمازگزاردن با آن روا و جایز است. ( از ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

آنچه مطابق شرع باشدوشرع آنرا رواوجایزبداند
( اسم ) آنچه موافق شرع باشد چیزی که طبق شرع جایز باشد .

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) جایز، روا، سازگار یا مطابق با شرع ، شرعی .

فرهنگ عمید

آنچه مطابق شرع باشد و شرع آن را روا و جایز بداند.

فرهنگستان زبان و ادب

{legitimate} [جامعه شناسی، علوم سیاسی و روابط بین الملل] آنچه از مشروعیت برخوردار باشد

مترادف ها

just (صفت)
درست، مقتضی، بجا، منصف، بامروت، منصفانه، مستحق، بی طرف، فریور، عادل، با عدالت، باانصاف، مشروع

rightful (صفت)
حقیقی، ذیحق، قانونی، محق، مشروع، دارای استحقاق

lawful (صفت)
مجاز، روا، قانونی، مشروع، حلال، داتایی، بربستی

loyal (صفت)
وفادار، صادق، ثابت، پا بر جا، وظیفه شناس، با وفا، امین، مشروع

legal (صفت)
شرعی، قانونی، حقوقی، مشروع

legitimate (صفت)
درست، قانونی، مشروع، برحق، حلال زاده

licit (صفت)
مجاز، روا، حراجی، قانونی، مشروع، حلال

فارسی به عربی

شرعی , قانونی , موالی

پیشنهاد کاربران

مشروع دارای دو معنی است:
۱ - هر چه که موافق شرع باشد
۲ - هرچه که مخالف شرع نباشد
عادی - طبیعی - کاری که در دین و اعتقادات جامعه مانعی برای انجام آن وجود ندارد
مشروع وغیرمشروع
در پارسی " داتیک ، روا " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو . "
دادوند = پایبند به قانون، بهنجار قانونی
پسوند "وند" نشانگر پیوند و پایبندی و تعلق است. مانند شهروند

بپرس