معرکه

/ma~reke/

مترادف معرکه: آوردگاه، رزمگاه، میدان، هنگامه، ازدحام، پیکار، جدال، جنگ، شاهکار، کار شایان، دردسر، گرفتاری، مخمصه، نمایش خیابانی، فوق العاده، عالی، شگفت انگیز، گرم، پررونق

برابر پارسی: هنگامه، گیر و دار، آشفتگی

معنی انگلیسی:
open space where jugglers display their art, row, dispute, quarrel, battle, arena, conflict, famous, great, terrific, wonderful, a prodigy of ..., knockout, magic, nice, pukka, riot, scene, stunning, wingding, some, hot, humdinger, spiffy, super-duper, whiz, whizz, neat, swell, excellent

لغت نامه دهخدا

( معرکة ) معرکة. [ م َ رَ ک َ / م َرُ ک َ ] ( ع اِ ) حرب جای. مَعرَک. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به معرکه شود.

معرکة. [ م ِ رَ ک َ ] ( ع اِ ) لته حیض. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
معرکه. [ م َ رَ ک َ / م َ رِ ک ِ ] ( از ع ، اِ ) جنگ گاه و جای کارزار و این صیغه اسم ظرف است از عرک که «به معنی مالیدن و گوشمال دادن و خراشیدن » است. چون دلیران در کارزار همدیگر را می مالند لهذا جنگ گاه را، «معرکه » اسم ظرف شد. ( غیاث ). میدان کارزار. نبردگاه. حربگاه. ج ، معارک. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
میان معرکه از کشتگان نخیزد دود
ز تف آتش شمشیر و خنجرش خنجیر.
خسروانی ( از لغت فرس چ اقبال ص 140 ).
سنگی بر پای چپ او آمده بود آن شهامت بین که آن درد بخوردو در معرکه اظهار نکرد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 353 ).
ای یافته به تیغ و بیان تو
زیب و جمال معرکه و منبر.
ناصرخسرو.
حربگه مرد سخندان بسی
صعب تر از معرکه حملت است.
ناصرخسرو.
به معرکه اندر با دشمنان چو بحر بجوش
به مجلس اندر بر دوستان چو ابر ببار.
مسعودسعد ( دیوان ص 193 ).
به مجلس اندر رویش بلند خورشید است
به معرکه اندر تیرش ستاره سیار.
مسعودسعد ( دیوان چ رشید یاسمی ص 193 ).
در معرکه برهان مبین تیغ تو بیند
چون چشم نهد خصم تو برهان مبین را.
امیرمعزی.
تیغ همام گفت که ما اعجمی تنیم
در معرکه زبان ظفر ترجمان ماست.
خاقانی.
نیست چون پیل مست معرکه لیک
عنکبوتی است روی بر دیوار.
خاقانی.
شیر سیاه معرکه خاقان کامران
باز سفید مملکه بانوی کامکار.
خاقانی.
از فروغ تیغ، سوزان شد هوای معرکه
وز تف هیجا به جوش آمد زمین کارزار.
( از ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 209 ).
چو در معرکه برکشم تیغ تیز
به کوهه کنم کوه را ریزریز.
نظامی.
در معرکه تو شیر مردان
بر ریگ همی زنند دنبال.
عطار.
سیلیش اندر برم در معرکه
زانکه لاتلقوا بایدی تهلکه.
مولوی ( مثنوی چ خاور ص 372 ).
- معرکه جهاد ؛ میدان جنگ. ( ناظم الاطباء ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - میدان جنگ رزمگاه جمع : معارک . یا معرک. جهاد . میدان جنگ . یا معرک. کارزار . میدان جنگ . ۲ - جایی که در آن گروهی برای تماش حقه بازی میمون بازی و نمایشهای مختلف گرد آیند . یامعرک. طاس باز . مجمعی که در آن طاس بازی کنند : افتد ز بس که تشت کسی هرنفس ز بام روی زمین چو معرک. طاس باز شد . ( سلیم ) ۳- ازدحام مردم در جایی : معرکه بود . ۴ - کار پراهمیت عمل قابل توجه .۵- کسی که کاری مهم انجام دهد : فلان معرکه است ...
لته حیض

فرهنگ معین

(مَ رَ کِ یا کَ ) [ ع . معرکة ] (اِ. ) ۱ - میدان جنگ و رزمگاه . ج . معارک . ۲ - (عا. ) کار پُر - اهمیت ، هنگامه ، غوغا. ۳ - کسی که کار مهم انجام دهد.

فرهنگ عمید

میدان جنگ، جای نبرد و زدوخورد.

واژه نامه بختیاریکا

سِر

دانشنامه عمومی

«معرکه» ( به فرانسه: Casse - pipe ) رمان ناتمامی از لویی فردینان سلین نویسنده فرانسوی ست که اولین بار در سال ۱۹۴۹ توسط فردریک شامبریان منتشر شد. این اثر در سال ۱۳۸۶ به دست سمیه نوروزی به فارسی ترجمه و به وسیله نشر چشمه منتشر شده است. [ ۱]
سلین رمان معرکه را در ۱۹۳۶ نوشته است. داستان هنگام شب و با ورود سربازی جدید به یک هنگ آغاز می شود و در سپیده دم روز بعد به پایان می رسد. در طول شب شاهد بیان عامیانه، خشن و بی نزاکت نظامی هستیم. یک فرماندهٔ بددهن و بدقلق که در عین حال سخنانش باعث تفریح افراد است؛ جوخه ای که همه با هم، رمز عبور شب را فراموش کرده اند و. . . «سلین» با استعاره های تمسخرآمیز خود می کوشد تا فضای آکنده از مرگ جبهه را به گونه ای نو تصویر کند.
عکس معرکه
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

مترادف معرکه: آوردگاه، رزمگاه، میدان، هنگامه، ازدحام، پیکار، جدال، جنگ، شاهکار، کار شایان، دردسر، گرفتاری، مخمصه، نمایش خیابانی، فوق العاده، عالی، شگفت انگیز، گرم، پررونق
برابر پارسی: هنگامه، گیر و دار، آشفتگی
...
[مشاهده متن کامل]

معنی انگلیسی:
open space where jugglers display their art, row, dispute, quarrel, battle, arena, conflict, famous, great, terrific, wonderful, a prodigy of . . . , knockout, magic, nice, pukka, riot, scene, stunning, wingding, some, hot, humdinger, spiffy, super - duper, whiz, whizz, neat, swell, excellent

معرکه: آوردگاه، رزمگاه، میدان، هنگامه، ازدحام، پیکار، جدال، جنگ، شاهکار، کار شایان، دردسر، گرفتاری، مخمصه، نمایش خیابانی، فوق العاده، عالی، شگفت انگیز، گرم، پررونق
برابر پارسی: هنگامه، گیر و دار، آشفتگی
...
[مشاهده متن کامل]

معنی انگلیسی:
open space where jugglers display their art, row, dispute, quarrel, battle, arena, conflict, famous, great, terrific, wonderful, a prodigy of . . . , knockout, magic, nice, pukka, riot, scene, stunning, wingding, some, hot, humdinger, spiffy. باتشکر لک زاده دارای مدرک دکتری زبان انگلیسی

معرب ( مئیرک یا مهرکا یا مئیرکا )
که مئیرک در اوستا به معنای مردن و رفتن از مرگ است
میرا_میرنده_مردن. . .
کا یا که پسوند مکان است
معرکه یا مئرکه به معنای مکان مرگ و جنگ و مردن و جنگیدن. . . .
هنگامه
واژه معرکه کاملا پارسی است چون در عربی می شود یعارک در ترکی می شود کاوگاه این واژه صد درصدر پارسی است.
نمایشِ خیابانی
نمایشِ دورەگردی
the stage
Theatrical run
نویسنده باید پایش را از معرکه داستان بیرون بکشد
نویسنده باید پایش را از دل داستان بیرون بکشد
میدان جنگ ، جای نبرد
بزنگاه
از بخت بد، یکی از خرمگس هایی که همیشه سر بزنگاه [معرکه ـ اشاره ای به خرمگس معرکه] کار را بهم می زنند، زبان گشود و گفت . . .
برگرفته از پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2021/09/blog - post_99. html
...
[مشاهده متن کامل]

بگمانم آمیخته واژه ی �بزنگاه� حتا باریک تر از برابرهای بسیار خوبِ �هنگامه�، �گیر و دار� و �آشفتگی� یاد شده در بالا باشد.

ج معرکه = معارک
tremendous
outstanding
میدان جنگ ، جای نبرد 🌍🌍
یکتا، یگانه، بی همتا، آس!، تک، منحصر به فرد!، یکه تاز!
بی نظیر و مانند، عالی، دبش!، محشر!
مَعرِکه -
خَفَن، شاهکار، کولاک! - جایی برای نمایشِ دوره گردی، سیرک ( واژه ای فرانسوی )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس