معوق

/mo~avvaq/

مترادف معوق: بازداشته، عقب افتاده، عقب انداخته، معطل، معوقه، به تأخیرافتاده ، بلاتکلیف، پادرهوا، معلق

متضاد معوق: معین

برابر پارسی: پس افتاده، پس انداخته، درنگیده، بازایستاده

معنی انگلیسی:
delayed, postponed, outstanding, delinquent

لغت نامه دهخدا

معوق. [ م ُ ع َوْ وَ ] ( ع ص ) بر درنگ داشته شده و بازداشته. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ). بازداشته شده و دربندداشته شده. ( غیاث ) ( آنندراج ). || تعویق شده و درنگ شده. ( ناظم الاطباء ). پس افتاده. به دیری کشیده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- معوق گذاشتن ؛ به تعویق انداختن. به عقب انداختن.
- معوق ماندن ؛ به تعویق افتادن. به عقب افتادن.
|| مجازاً به معنی مشکل و دشوار.( غیاث ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ).

معوق. [ م ُ ع َوْ وِ ] ( ع ص ) درنگ کننده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). درنگ کننده در کارها. ( ناظم الاطباء ). بازدارنده. دیرکشاننده. سپوزکار. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

معوق. [ م ُع ْ وِ ] ( ع ص ) مرد خوابناک سرجنبان. || گرسنه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

بازداشته شده، بازایستاده، عقب مانده
( اسم ) عقب اندازنده .
مرد خوابناک سر جنبان

فرهنگ معین

(مُ عَ وَّ ) [ ع . ] (اِمف . ) درنگ شده ، به تأخیر افتاده .

فرهنگ عمید

بازدارنده، عقب اندازنده.

مترادف ها

delayed (صفت)
به تاخیر افتاده، معوق

postponed (صفت)
معوق، موکول

پیشنهاد کاربران

Deferred
Pending
بدهی های معوق
delinquent debts
مُعَوَّق
واپَس اُفتاده ، پَس اُفتاده
واپَس مانده ، پَس مانده
واپُشت اُفتاده ، پُشت اُفتاده
واپُشت مانده ، پُشت مانده
واپُش مانده/ اُفتاده ، پُش مانده/ اُفتاده
غیر مختومه
در پارسی " واپسانده"
وانهاده، واگذاشته
بجای واژه ی از ریشه عربی تعویق می توان ( به آینده ) وانهادن یا ( واگذاشتن ) گفت و نوشت.
برگرفته از پی نوشتِ یادداشت �آغاز انقلاب در روسیه�، ب. الف. بزرگمهر ۱۲ شهریور ماه ۱۳۹۴
...
[مشاهده متن کامل]

http://www. behzadbozorgmehr. com/2015/09/blog - post_3. html

از واژه های یاد شده در بالا، واژه ی پرکاربرد ( رایج ) در زبان توده های مردم: �پادرهوا� را نیز واژه ی خوبی می دانم؛ گرچه، نه برای همر متنی.

بپرس