مفتقر


مترادف مفتقر: تهی دست، فقیر، مستمند، محتاج، نیازمند، معسر، مفلس، مفلوک، نیازمند

متضاد مفتقر: غنی، متنعم

لغت نامه دهخدا

مفتقر. [ م ُ ت َ ق ِ ] ( ع ص ) محتاج. ( غیاث ) ( آنندراج ). نیازمندشده. درویش گشته. ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). نیازمند. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : اعیان این مملکت به دیدار او مفتقرند و جواب این حرف را منتظر. ( گلستان ).
نه چنان مفتقرم کِم نظری سیر کند
یا چنان تشنه که جیحون بنشاند آزم.
سعدی.
و رجوع به افتقار شود.

فرهنگ فارسی

محتاج، نیازمند
۱ - ( اسم ) نیاز دارنده . ۲ - ( صفت ) نیازمند محتاج مستمند: [ این همه دلایل به تایید الهی و هدایت پادشاهی مفتقرند . ] ( چهارمقاله . ۱٠۷ ) جمع : مفتقرین .

فرهنگ معین

(مُ تَ ق ) [ ع . ] ۱ - (اِفا. ) نیاز دارنده . ۲ - (ص . ) نیازمند، محتاج ، مستمند، ج . مفتقرین .

فرهنگ عمید

محتاج، نیازمند.

پیشنهاد کاربران

در باب افتعال از ریشه فقر ( اِفتَقَرَ، یفتقِرُ، اِفتِقار )
یَا دَلِیلِی عِنْدَ حَیْرَتِی یَا غَنَائِی عِنْدَافْتِقَارِی یَا مَلْجَئِی عِنْدَ اضْطِرَارِی یَا مُعِینِی عِنْدَ مَفْزَعِی ( از دعای جوشن کبیر )
...
[مشاهده متن کامل]

ای رهنمایم در سرگردانی، ای توانگری ام در تنگدستی، ای پناهم در درماندگی، ای مددرسانم در پریشانی.

کَیْفَ یُسْتَدَلُّ عَلَیْکَ بِمَا هُوَ فِی وُجُودِهِ مُفْتَقِرٌ إلَیْکَ ( از دعای روز عرفه امام حسین علیه السلام )
چگونه بر وجود تو استدلال شود، به واسطە ی این مخلوقاتی که در اصل وجودشان احتیاج به تو دارند؟

بپرس