مقداد بن اسود کندی

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] مقداد بن اسود کندی در سال شانزدهم عام الفیل (۲۴سال قبل از بعثت) در جزیرةالعرب در «حضرموت» متولد شد. یکی از افتخارات وی، حضور در غزوات و رشادت و شجاعت کم نظیر او در دفاع از آیین نوپای اسلام بود. از جمله شرکت در جنگ های بدر و اُحد است. مقداد پس از رحلت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله وسلّم)، همیشه یار و یاور امیرالمؤمنین بود و زندگی با سعادت خود را سپری نمود.
"مقداد بن عمرو بهرایی" در سال شانزدهم عام الفیل (۲۴سال قبل از بعثت) در جزیرةالعرب در «حضرموت» متولد شد. سیره نویسان و مورخان، نسب خانوادگی او را تا جد بیستم نام برده اند. برخی او را "مقداد بهرایی" یا "بهراوی" خوانده اند، از آن جهت که جد هفدهم وی "بهراء" نام داشت. پدرش در سرزمین حضرموت با طائفه ی معروف «کنده» می زیسته و در بعضی امور با آنها هم پیمان بود؛ لذا گاهی او را "مقداد حضرمی" یا "کندی" می خواندند. از طرفی دیگر وی را به «اسود» نسبت می دهند و با عنوان "مقداد بن اسود کندی" یاد می کنند. در این باره نظرات مختلفی وجود دارد. به عنوان مثال نقل شده: «در قبیله بهراء به وسیله مقداد خونی ریخته شد و از آنان فرار کرد و به قبیله کنده پیوست و با آنان هم سوگند شد. در آنجا نیز خونی ریخت و ناگزیر به مکه گریخت و در مکه با «اسود بن عبد بن یغوث زهری» هم سوگند شد. اسود نسبت به مقداد نسبت پدری پیدا کرد. از این رو او را به اسود نسبت داده اند و نیز گاهی او را مقداد زهری خوانده اند.» گاهی او را "ابومعبد" می خوانند به حساب اینکه نام پسرش "معبد" بود. بعضی دیگر از او با عنوان "ابوسعید" و "ابوالاسود" یاد می کنند. یکی دیگر از القاب وی نزد مورخین و محدثین، «ثانی الارکان الاربعه» است، زیرا وی از دومین رکن های چهارگانه ایمان (سلمان، علی، ابوذر و عمار) به شمار می آمده است. وی پس از گرایش به اسلام، طبق فرمان پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) به همراه گروه دوم مسلمانان که از شدت ستمگری مشرکان مکه به ستوه آمده بودند، به کشور «حبشه» پناهنده شد و بعد از چندی به مکه بازگشت. بعدها پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) دختر عمویش «ضباعه» را به ازدواج وی در آورد و از آنجا که مقداد قبلاً از زنی از طائفه ی قریش خواستگاری کرده بود و اولیای آن زن مانع شده بودند؛ لذا فرمود: «من دختر عمویم را همسر مقداد نکردم، مگر اینکه امر ازدواج را سهل و آسان بگیرند و حسب و نسب را در نظر نگیرند.» مقداد پس از رحلت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله وسلّم)، همیشه یار و یاور امیرالمؤمنین بود و زندگی با سعادت خود را سپری نمود. او که در اواخر عمر در «جرف» (منطقه ای که در یک فرسخی مدینه به شام قرار دارد.) سکونت داشت، در سال ۳۳ هجری در حالی که هفتاد سال از عمر با برکتش می گذشت، به دیدار حق شتافت. مسلمانان پیکر مطهرش را به مدینه آوردند و در قبرستان بقیع به خاک سپردند و "عثمان بن عفان" بر جسد او نماز گذارد. درباره علت مرگ وی، اقوال متفاوت است. مورخ مشهور "ابن اثیر" به نقل از "واقدی" نقل کرده است که "موسی بن یعقوب" از عمه ی خود نقل کرده که مادر عمه اش (کریمه دختر علی) گفت: «پدرم بر اثر فتق شکم درگذشت.» به گفته ی برخی دیگر، وی بر اثر خوردن روغن کرچک از دنیا رفت.
ملحق شدن به صف مسلمین
مقداد در همان اوائل بعثت به زیر پرچم اسلام در آمد و در تمام سختی ها و شکنجه های مشرکین قریش، در کنار پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) و دیگر مسلمانان بود. مورخین او را از سابقین به اسلام می دانند؛ اما درباره ی کیفیت اسلام او بحث مفصلی نشده است. از "ابن مسعود" نقل شده است که نخستین کسانی که اسلام خود را ظاهر کردند، هفت نفرند که مقداد جزء آنهاست. وی در سال اول هجری در ماه شوال در سریه (عبارت است از آن جنگ هایی که پیامبر در آنها شرکت نمی کرد و فرمانده و پرچمدار تعیین می کرد.) "ابوعبیده" به مسلمانان پیوست. در این سریه پیامبر، ابوعبیده بن حارث را به سوی سپاه قریش که به قصد مدینه رهسپار شده بودند، فرستاد و آنها در کنار چاه «احیا» در راه مدینه اردوگاه زدند. از طرف دیگر علی و "عتبه بن غزوان" که در صف قریش بودند، فرصت را غنیمت شمرده و از سپاه کفر جدا شدند و به لشگر اسلام پیوستند. بدین ترتیب مقداد به همراه مسلمانان به مدینه مهاجرت کرد. موضوعی که مهاجرت مقداد به مدینه را در همان اوائل هجرت تایید می کند این است که پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) در جریان اجرای عقد اخوت میان انصار و مهاجرین، بین مقداد و "جبار بن صخر" عقد اخوت جاری کرد و اجرای عقد اخوت در سال اول هجری رخ داده است.
شرکت در جنگ ها
یکی از افتخارات این سرباز رشید اسلام، حضور در غزوات و رشادت و شجاعت کم نظیر او در دفاع از آیین نوپای اسلام بود. از مهمترین جنگ هایی که در آنها شرکت داشت، بدر و اُحد است. وی در جنگ بدر سواره نظام بود و به اسب وی «سبحه» می گفتند. سبحه به معنای شناوری است. شاید از آن جهت که مقداد با کمال شهامت و دلاوری بر دل دشمن می زد، به اسبش «سبحه» می گفتند. در جنگ بدر پیامبر اصحاب را به دور خود جمع کرده و از آنها مشورت طلبید و هر کدام چیزی گفتند. در این میان "ابوبکر" و "عمر" سخنانی گفتند، مبنی بر عقب نشینی که باعث خشم و نارحتی پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) شد. در این هنگام مقداد برخاست و چنین گفت: «ای رسول خدا! این سپاه قریش مغرورانه به سمت ما می آید. ما به تو ایمان آوردیم و تو را تصدیق می کنیم. و فرمان تو را به جان می پذیریم. ما حرفی را که بنی اسرائیل به موسی (علیه السّلام) گفتند: «تو و پروردگارت بروید جنگ کنید و ما در اینجا نشسته ایم» نمی گوییم. ما می گوییم تو و پروردگارت جنگ کنید و ما به همراه شما می جنگیم. در جنگ اُحد نیز جزء تیراندازان سپاه اسلام بود. همچنین در زمان خلافت "عثمان" خلیفه ی سوم، در سال ۲۵ هجری با اینکه بیش از ۶۵ سال داشت، در فتح «مصر» و «اسکندریه» شرکت نمود و از برجستگان سپاه اسلام بود.
دفاع از حریم ولایت
...

[ویکی اهل البیت] "مقداد بن عمرو بهرایی" در سال شانزدهم عام الفیل (24 سال قبل از بعثت) در جزیرةالعرب در «حضرموت» متولد شد.
سیره نویسان و مورخان، نسب خانوادگی او را تا جد بیستم نام برده اند. برخی او را "مقداد بهرایی" یا "بهراوی" خوانده اند، از آن جهت که جد هفدهم وی "بهراء" نام داشت.
پدرش در سرزمین حضرموت با طائفه ی معروف «کنده» می زیسته و در بعضی امور با آنها همپیمان بود؛ لذا گاهی او را "مقداد حضرمی" یا "کندی" می خواندند. از طرفی دیگر وی را به «اسود» نسبت می دهند و با عنوان "مقداد بن اسود کندی" یاد می کنند. در این باره نظرات مختلفی وجود دارد. به عنوان مثال نقل شده: «در قبیله بهراء به وسیله مقداد خونی ریخته شد و از آنان فرار کرد و به قبیله کنده پیوست و با آنان هم سوگند شد. در آنجا نیز خونی ریخت و ناگزیر به مکه گریخت و در مکه با «اسود بن عبد بن یغوث زهری» هم سوگند شد. اسود نسبت به مقداد نسبت پدری پیدا کرد. از این رو او را به اسود نسبت داده اند و نیز گاهی او را مقداد زهری خوانده اند». گاهی او را "ابومعبد" می خوانند به حساب این که نام پسرش "معبد" بود. بعضی دیگر از او با عنوان "ابوسعید" و "ابوالاسود" یاد می کنند. یکی دیگر از القاب وی نزد مورخین و محدثین، «ثانی الارکان الاربعه» است، زیرا وی از دومین رکن های چهارگانه ایمان (سلمان، علی، ابوذر و عمار) به شمار می آمده است.
وی پس از گرایش به اسلام، طبق فرمان پیامبر صلی الله علیه و آله به همراه گروه دوم مسلمانان که از شدت ستمگری مشرکان مکه به ستوه آمده بودند، به کشور «حبشه» پناهنده شد و بعد از چندی به مکه بازگشت.
بعدها پیامبر صلی اله علیه و آله دخترعمویش «ضباعه» را به ازدواج وی درآورد و از آنجا که مقداد قبلاً از زنی از طائفه ی قریش خواستگاری کرده بود و اولیای آن زن مانع شده بودند؛ لذا فرمود: «من دخترعمویم را همسر مقداد نکردم، مگر این که امر ازدواج را سهل و آسان بگیرند و حسب و نسب را در نظر نگیرند».
مقداد پس از رحلت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله همیشه یار و یاور امیرالمؤمنین بود و زندگی با سعادت خود را سپری نمود. او که در اواخر عمر در «جرف» سکونت داشت، در سال 33 هجری در حالی که هفتاد سال از عمر بابرکتش می گذشت، به دیدار حق شتافت. مسلمانان پیکر مطهرش را به مدینه آوردند و در قبرستان بقیع به خاک سپردند و "عثمان بن عفان" بر جسد او نماز گذارد. درباره علت مرگ وی، اقوال متفاوت است. مورخ مشهور "ابن اثیر" به نقل از "واقدی" نقل کرده است که "موسی بن یعقوب" از عمه ی خود نقل کرده که مادر عمه اش (کریمه دختر علی) گفت: «پدرم بر اثر فتق شکم درگذشت». به گفته ی برخی دیگر، وی بر اثر خوردن روغن کرچک از دنیا رفت.
مقداد در همان اوائل بعثت به زیر پرچم اسلام درآمد و در تمام سختی ها و شکنجه های مشرکین قریش، در کنار پیامبر صلی الله علیه و آله و دیگر مسلمانان بود. مورخین او را از سابقین به اسلام می دانند؛ اما درباره ی کیفیت اسلام او بحث مفصلی نشده است. از "ابن مسعود" نقل شده است که نخستین کسانی که اسلام خود را ظاهر کردند، هفت نفرند که مقداد جزء آنهاست.

پیشنهاد کاربران

بپرس