ملا

/mollA/

مترادف ملا: باسواد، تحصیل کرده، درس خوانده، عالم، فاضل، آخوند، روحانی، شیخ، مکتب دار

متضاد ملا: امی، بی سواد، عامی

معنی انگلیسی:
fullness, crowd, assembly, mullah, priest

لغت نامه دهخدا

ملا. [ م َ ] ( از ع ، ص ) پر :
خانه تهی ز چیز و ملا از خورندگان
آبی به ریق می خورد از ناودان برف.
کمال الدین اسماعیل.
- ملا شدن ؛ پر شدن :
دل ز افتعال اهل زمانه ملا شدم
ز ایشان به قول و فعل ازیرا جدا شدم.
ناصرخسرو.
روحانیان مثلث عطری بساختند
وز عطرها مسدس عالم شده ملا.
خاقانی.
یک هفته ریخت چندان خون سباع کز خون
هفتم زمین ملا شد بگرفت زآن ملالش.
خاقانی.
- ملا کردن ؛ پر کردن :
قدحها ملا کن به من ده که من خود
ز قوت آبشان برملا می گریزم.
خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 289 ).
|| ( اِ ) پری. ملأ. مقابل خلا ( خلأ ) : چاره نیست که بیرون عالم خلا بود یا ملا بود. ( دانشنامه ص 119 ).
چو آنجا رسیدی سخن بسته شد
ندانم برون زین خلا یا ملاست.
ناصرخسرو.
وگر گویی ملا باشد روا نبود که جسمی را
نهایت نبود و غایت به سان جوهر اعلا.
ناصرخسرو.
و رجوع به ملأ شود.
|| آشکارا. ( غیاث ) ( ناظم الاطباء ) :
نه همی فرصتیت باید جست
گر خلا باشد ار ملا باشد.
مسعودسعد.
تا که باشد عارف اندر سال و ماه و روز و شب
شاکر افضال تو اندر خلا و اندر ملا.
سنائی ( دیوان چ مصفا ص 17 ).
در خلا و ملا و سرا و ضرا ملازم درگاه جهان پناه بود. ( تاریخ غازان ، ص 56 ).
- برملا ؛ فاش. علی رؤس الاشهاد. ( یادداشت به خطمرحوم دهخدا ). آشکارا. علنی : بوعبداﷲ پارسی برملا گفت خواجه بزرگ می گوید هرچند خداوند سلطان فرموده بود تا... ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 160 ). یک روزبرملا خواجگان علی و عبدالرزاق پسران خواجه احمد حسن را سخنی چند سرد گفت. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 382 ). هم در این مجلس فرمود به نام سلطان منشور نبشتن ملکتهای موروث و مکتسب و آنچه به تازگی گیرد و برملا بخواند. ( تاریخ بیهقی ایضاً ص 377 ). روز دیگر محمود به مظالم نشست و خیانت قاضی برملا بگفت. ( سیاست نامه ).
گر روز من ثنا کنمش برملا به نظم
در شب همی به نثر دعا برملا کنم.
مسعودسعد.
تا مجمعی سازند و آن را برملا بخوانند. ( کلیله و دمنه ).
اندر این عالم غریبی زآن همی گردی ملول
تا «ارحنا یا بلالت » گفت باید برملا.
سنائی.
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

آخوند، درس خوانده، باسواد
۱ - ( صفت ) درس خوانده باسواد : [ نیست ممکن که تو ملا ز پی ملا یی سر انبانی دانش همه جا نگشایی . ] ( گل کشتی . تو با . ۲ ) ۴۱۲ - آخوند روحانی معمم [ تو بلکه خواستی بنویسی بعضی از ملا های ما حالا دیگر از فروختن موقوفات دست برداشته بفروش مملکت دست گذاشته اند . ] ( دهخدا . چرند و پرند . ۱۳ )
مدت زندگی . جمع املائ و در لسان ملا ظبط شده است

فرهنگ معین

(مَ لَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - گروه مردم . ۲ - اشراف قوم . ، ~ عام آشکارا، در حضور مردم . ، ~اعلی عالم بالا، جهان فرشتگان .
(مُ لْ لا ) (اِ. ) ۱ - آخوند، باسواد. ۲ - روحانی . ۳ - مکتب دار، معلم . ، ~خور (کن . ) چیزی که مورد سوءاستفادة کسی یا جمعی شود. ، ~ نصرالدین شخصیتی داستانی دارای رف تاری خنده دار و اغلب طنزآمیز.

فرهنگ عمید

محل اجتماع گروهی از مردم.
* ملٲ اعلی: [قدیمی]
۱. فرشتگان در عالم بالا.
۲. [مجاز] عالم ارواح مجرده، عالم بالا.
۱. = ملٲ
۲. (قید ) آشکارا.
۱. آخوند.
۲. (صفت ) [مجاز] درس خوانده، باسواد.
۳. [منسوخ] مکتب دار، معلم.

گویش مازنی

/mellaa/ باسواد - آخوند

واژه نامه بختیاریکا

( ملّا ) اسمی است مستعمل در بختیاری
( مُلّا ) از قرن 8 بزرگترین واحد ایل بختیاری از تیره تبدیل به طایفه گردید. چهارلنگ و هفت لنگ تعریف شد و از آن تاریخ تحولات زیادی در زمینه جغرافیا، تقسیمات بصورت مداوم بوجود آمد. بدین سبب هنوز اجماعی بر روی چارت بختیاری وجود ندارد. برآیند نظریات متعدد از میان کتب و ماخذ شفاهی بدین گونه می باشد. ( ت ) شاخه تِردی؛ ( ط ) بهداروند
( مُلا ) از قرن 8 بزرگترین واحد ایل بختیاری از تیره تبدیل به طایفه گردید. چهارلنگ و هفت لنگ تعریف شد و از آن تاریخ تحولات زیادی در زمینه جغرافیا، تقسیمات بصورت مداوم بوجود آمد. بدین سبب هنوز اجماعی بر روی چارت بختیاری وجود ندارد. برآیند نظریات متعدد از میان کتب و ماخذ شفاهی بدین گونه می باشد. ( ت ) ( ط ) مم صالح

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] کلمه «ملّا» نیز ریشه در واژه «مولا» دارد و مخفف آن است. این کلمه نیز به معنای استاد و معلم و شخص درس خوانده و با سواد است. اندیشمندان بسیاری از فرق مختلف اسلامی با این عنوان اشتهار یافته اند
۱. ↑ لغت نامه دهخدا، واژه «ملا».
منبع
پایگاه اسلام کوئیست، تاریخ بازیابی، ۱۳۹۵/۵/۳۱
...

[ویکی الکتاب] معنی مَلَإِ: جمعیت عظیمی که بر یک نظر متفقند - اشراف و بزرگان قوم -درباریان (کلمه ملا بطوری که گفتهاند به معنای جماعتی از مردم است که بر یک نظریه اتفاق کردهاند و اگر چنین جمعیتی را ملا نامیدند برای این است که عظمت و ابهتشان چشم بیننده را پر میکند از طرفی کلمه ملأ...
معنی مِّلْءُ: به اندازه ی آکندگی - به اندازه ی پُری (کلمه ملء به معنای پری ظرف است از چیزی که در آن ریخته باشند . در عبارت "ملء الارض ذهبا" کره زمین ظرفی فرض شده که مالامال از طلا باشد ، پس این جمله از قبیل استعاره تخییلیه ، و استعاره به کنایه است )
معنی مَلَئِهِ: جمعیت عظیم و متفقش - اشراف و بزرگان قومش -درباریانش (کلمه ملا به معنای جماعتی از مردم است که بر یک نظریه اتفاق کردهاند و اگر چنین جمعیتی را ملا نامیدند برای این است که عظمت و ابهتشان چشم بیننده را پر میکند از طرفی کلمه ملأ به معنای اشراف و بزرگان قو...
معنی مَلَئِهِمْ: جمعیت عظیم و متفقشان - اشراف و بزرگان قومشان -درباریانشان (کلمه ملا به معنای جماعتی از مردم است که بر یک نظریه اتفاق کردهاند و اگر چنین جمعیتی را ملا نامیدند برای این است که عظمت و ابهتشان چشم بیننده را پر میکند از طرفی کلمه ملأ به معنای اشراف و بزر...
معنی حَسْرَةً: حسرت(حسر دراصل عبارت است از کنار زدن لباس از هر چیزی که ملبس به آن است و کنایه از برملا شدن ناتوانیهاست همچنین اندوه ندامت از فرصتی که از دست رفته از آن جهت که جهالتی که مسبب آن بوده بر ملا شده است)
ریشه کلمه:
مل ء (۴۰ بار)

[ویکی فقه] مُلّا. کلمه «ملّا» نیز ریشه در واژه «مولا» دارد و مخفف آن است. این کلمه نیز به معنای استاد و معلم و شخص درس خوانده و با سواد است. اندیشمندان بسیاری از فرق مختلف اسلامی با این عنوان اشتهار یافته اند
۱. ↑ لغت نامه دهخدا، واژه «ملا».

دانشنامه آزاد فارسی

مُلّا
واژۀ برگرفته از کلمۀ مولای عربی که ایرانیان آن را ساخته اند و در زبان عربی به کار نرفته است. مولی به معنی سرور و آقا و خداوندگار است. کلمه مولانا نیز به معنی سرور ماست. ملّا در زبان فارسی به معانی مختلف به کار رفته است: ۱. استاد و معلم خواه مرد باشد، خواه زن، به ویژه به معنی معلم مکتب خانه؛ ۲. فرد عالم و درس خوانده و تحصیل کرده، عوام هرکس را که سواد خواندن و نوشتن داشته باشد، ملا می خواندند؛ ۳. لقب علمای دین و روحانیان که به ویژه علم فقه و اصول خوانده اند، روحانیان یهودی و زردشتی را نیز در ایران ملا می گویند، مثل ملا فیروز و ملا حزقیل؛ این لقب گاهی اسم اشهر برخی از بزرگان شده و آن ها با این لقب مشهور شده اند، مانند ملاصدرا. در دوره صفویه منصب ملاباشی یا ملا باشیگری به وجود آمد. در آغاز به معلم عربی سلاطین و شاهزادگان ملاباشی اطلاق می شد و کم کم این عنوان خاص برجسته ترین ملایان و اعلم و افضل ایشان شد.

مترادف ها

clergyman (اسم)
کشیش، روحانی، ملا

mullah (اسم)
ملا، اخوند

فارسی به عربی

محامی

پیشنهاد کاربران

Mola با تلفظ مُلا : مُ یا مو به معنای من و پسوند لا در زبان عربی نشانه نفی می باشد. لذا مُلا یا مولا به معنای بی مو نمی باشد بلکه فارغ گشته از خود. یعنی کسی که توانسته ست از نفس یا خود خویش گذشته باشد و یا به نیستی و ناچیزی خود در مقابل عظمت حق تعالا ( تعالی ) پی برده باشد. نوشتن این عنوان به شکل mullah به نظر من اشتباه ست. اگر یک مُلا علارغم بزرگی که در این دنیا دارد به این حقیقت برسد که در پیشگاه بیکران خداوند متعال حتا به اندازه یک نقطه بی بُعد هندسی هم نمی باشد چه رسد به سر یک سوزن خیاطی ، آنگاه میتواند به مُلا بودن حقیقی خود افتخار نماید. ملا لقب طلبه های فارغ التحصیل شده از حوزه های دینیه می باشد و نه علمیه. زیرا در آن حوزه ها تعلیمات دینی تدریس می شود و نه علمی.
...
[مشاهده متن کامل]

آن مولا که نامش روحِ نور سماوات و الارض بود/ و سوار بر مرکب همت استوار و ایمان راسخ بود / برق آسا آمد و فارغ از خود بسان حلاج کوس انا الحق بزد/ سر بعضی مخالفان را همچو منصور آویزان بر سر دار ها بدید و رعد آسا برفت/وین مرید هم بسان مراد و حلاج کوس انا الحق می زند / تا سر جمیع مخالفان را همچو استاد آویزان بر سر دار ها نبیند نمی رود / مگر اینکه عزرائیل یا ملک الموت یعنی فرشته مرگ به درگاهش سر رسد / و اورا در رکاب خویش به آنسوی دیوار نامرئی مرگ بلاجبار بهمراه برد /

مَلَإ : سرخوش
واژه عربی مُلّا، از مَلَاء گرفته شده و به معنی پُر است. مَلاء درمقابل خلاء به معنی تهی و خالی. در گذشته به درس خواندگان مدارس دینی و همچنین به معلمین مکتب خانه ها ملا می گفتند به معنی مملو وسرشار از دانش.
...
[مشاهده متن کامل]
هم اینک نیز عامه مردم، برای شخص دانا ، اصطلاح" پُر"رابکار می برند. فلانی آدم پُری است، یعنی داناست.

ملا☆اخوند☆شیخ☆یعنی تسخیرکنندگان سرزمین همیشه پایدارایران اسلامی ☆
مِلا در زبان بختیاری به معنای شنا کردن
ملا در زبان بختیاری به معنای شنا کردن
مالک کسی که در کشور خود اراضی دارد و چون زمین کشور دوست داشتنی است به او مالک گفته اند یعنی در ملیت خود سهم دارد
مولا سرپرست ملت سید ملت رهبر ملت دوست ملت

ملیت=انچه با عشق و علاقه از تمدن و تجرله ملت و کشور خود اندوخته است
ملک مثل علیک است یعنی بر تو پس ملت بر تو باد ای ملک که صاحب ملتی هستی
موالی دوستان یک کشور
مولانا کسی که با سواد ملت خود است و اورا دوست دارند
کسی که تمدن و فرهنگ از ملت خود با عشق و محبت و دوستی فراگرفت
ملا کلمه ای فارسی است به معنای استاد، باتجربه، آموزگار. وچون درزمان ساسانیان موبدان زرتشتی علاوه برکارهای دینی، به سوادآموزی هم اشتغال داشتند، یکی ازالقاب آنان ملا بود که بعدهابه علمای طراز اول هم گفتند
...
[مشاهده متن کامل]
ملا البته نه به همه علمافقط برجستگانی مانندملاهادی ملاصدرا ملامحمدباقرمجلسی ولی درحال حاضربعلت ناآگاهی کاربردی ندارد زیراسوادش نیست. ناخوانده ملا شد لقبی است ایرانی برای یامبرص.

ملا برگرفته از کلمه مولی ( ( مولا ) ) به معنای ارباب و خُب هادی و هدایتگر و با سواد است که در قدیم به مرد و یا زنی می گفتند که در امور تدریس قرآن و برخی امور دینی مکتب ها جهت خردسالان و نوجوانان اهتمام و جهد داشته و نیز به روحانیون ( ( آخوحد ) ) هم ملا می گفتند.
یکی از تیره های طایفه تردی در باب بهداروند ایل بختیاری ساکن کیارس
ملا عام :دید همه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس