ملحد

/molhed/

مترادف ملحد: بت پرست، بدآیین، بددین، بدکیش، بدمذهب، بی دیانت، زندیق، کافر، لامذهب، مرتد، مشرک، هندو، ایمان باخته، منحرف، شوریده راه

معنی انگلیسی:
atheist, atheistic

لغت نامه دهخدا

ملحد. [ م ُ ح ِ ] ( ع ص ) از راه حق برگردنده و فاسق و بیدین. ( غیاث ) ( آنندراج ). از راه حق برگشته و فاسق و بیدین و کافر و بت پرست. ( ناظم الاطباء ). طعنه زننده یا ستیهنده و جدل کننده در دین. ج ، ملحدون. ملاحدة.( از اقرب الموارد ). آنکه از دین بازگشته یا عدول کرده یا منحرف شده. آنکه در دین درآورده آنچه را که درآن نیست. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
فارغ نبوی ز جنگ ماهی هرگز
گاهی ملحدکشی و گاهی کافر.
فرخی.
هرکه آموزد اصول دین تو گویی ملحد است
این سخن را باز بین تا در اجابت چیست پس.
ناصرخسرو.
مگر زین ملحدی باشد سفیهی
که چشم سَرْش کور و گوش دل کر.
ناصرخسرو.
زآن طایفه اکنون هزار ملحد
وز لشکر تو پنج یک سواره.
عثمان مختاری ( دیوان چ همایی ص 481 ).
می خورد، شش تازند، غیبت کند لوطی بود
او مسلمان باشد و من ملحد از بهر خدا.
سوزنی.
ملحدان را ظرافتی باشد
تو به دین ملحدی ظریف نه ای.
کمال الدین اسماعیل.
ملحد گرسنه در خانه خالی بر خوان
عقل باور نکندکز رمضان اندیشد.
( گلستان ).
|| آنکه در حرم از حد درگذرد. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || آنکه پاس فرمان نمی کند. ( ناظم الاطباء ). || آنکه با خدای شریک می گرداند. || آنکه ستم می کند. || آنکه غله را جهت گران فروختن نگاه می دارد. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به الحاد شود. || باطنی. که معانی ظاهر قرآن را نپذیرد و برای آن معنی باطن قائل باشد : اما درروزگار فترت و استیلای ملحدان اباداﷲ سنتهم خراب گشت. ( فارسنامه ابن البلخی ). چنانکه ملحد گوید کار باطن دارد رافضی گوید کار تقیه دارد و علی همواره تقیه کرد. ( کتاب النقض ص 98 ). آثار او بسیار است و یکی از آن جمله فتح ترشیز است که به یک نهضت صد ملحد جاحد را به دوزخ فرستاد. ( لباب الالباب چ نفیسی ص 50 ). و رجوع به ملاحده شود.

ملحد. [ م ُ ح َ ] ( ع اِ ) شکاف در گور. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). شکاف مایلی که در عرض قبر یعنی پهلوی آن باشد. ( از اقرب الموارد ). || ( ص ) گور لحددار. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

کافر، بی دین، منکرخداوند، ملاحده جمع
( اسم ) منکر خدا بی دین : [ آثار او بسیارست و یکی از آن جمله فتح ترشیز است که بیک نهضت صد ملحد جاحد را بدوزخ فرستاد . ] ( لباب الالباب . نف . ۵٠ ) جمع : ملاحده
شکاف در گور . شکاف مایلی که در عرض قبر یعنی پهلوی آن باشد .

فرهنگ معین

(مُ حِ ) [ ع . ] (اِفا. ) کافر، بی دین .

فرهنگ عمید

کافر، بی دین، منکر خداوند.

دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:الحاد

جدول کلمات

کافر

مترادف ها

heretic (اسم)
مرتد، بدعت گذار، ملحد

misbeliever (اسم)
ملحد

فارسی به عربی

ملحد

پیشنهاد کاربران

ملحد: کسی که خدا را باور ندارد. ( https://www. cnrtl. fr/definition )
همتای پارسی این واژه ی عربی، بِکدین bekdin است که در سغدی: بکذینی bekżini می باشد.
مرتد: کسی که دین و قوانین آن را کنار گذاشته است؛ خواه آن دین از خانواده به او رسیده باشد یا خودش برگزیده باشد. ( https://www. cnrtl. fr/definition )
...
[مشاهده متن کامل]

همتای پارسی این واژه ی عربی، واژه ی پهلوی آکدین Akdin است.

ناگرویده
نمونه:
( آمیخته ) واژه های همتراز و درست �آتئیست� به پارسی، �ناگرویده�، �از دین برگشته� و �ناخستو� با آرش کسی ناهمتا ( ضد ) با کیش های خداپرستی و به عربی: �مُلحَد�، �مُرتَد� و �کافَر� ( ضدّ مومن ) است. این واژه برخلاف �بی خدا�، واژه ای با بار منفی اجتماعی و بویژه تاریخی است!
...
[مشاهده متن کامل]

برگرفته از یادداشتی در پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2014/08/blog - post_129. html

معنی این جمله چیه
هی هو کاه لا ملحده؟
تحلیل واژه ی ملحد و واژگان شبیه :
ملحد ( آتئیست خداناباور )
الحاد/الإلحاد : Atheism
موحد : یکتاپرست / توحید : تک خداپرستی، یکتاپرستی
مرتد : Apostate برگشته از دین خود / Apostasy : ارتداد - برگشت و تغییر دین قبلی
...
[مشاهده متن کامل]

رافضی : ۱ - ترک کننده.
۲ - اصطلاح سنّییان درباره شیعه به علت ترک رأی صحابه در بیعت با ابوبکر و عمر. Rafida یعنی Rejectors
ناصبی : کسانی که دشمن امام علی بودند. / واژه ای است که به کسی که با علی بن ابی طالب یا امامان شیعه دشمن باشد گفته می شود.
مفسد فی الارض
محاربه/حاربه/افساد فی الارض : waging war against God / enmity against God
کافر : بی دین، ملحد / به کسی گفته می شود که از نظر پیروان یک دین، به آن دین اعتقاد نداشته باشد / اصطلاح عربی برای نامیدن افراد غیر مسلمان بکار میرود، کسیکه که اقتدار الله را زیر سوال ببرد و انکار کند و به اصول اساسی اسلام اعتقاد نداسته باشد
infidel", "pagan", "rejector", "denier", "disbeliever", "unbeliever", "nonbeliever", and "non - Muslim
The term is used in different ways in the Quran, with the most fundamental sense being "ungrateful" ( toward God )
Kufr means "unbelief" or "non - belief", "to be thankless", "to be faithless", or "ingratitude". The opposite term of kufr is īmān ( faith ) , and the opposite of kāfir is muʾmin ( believer ) . A person who denies the existence of a creator might be called a dahri.
مشرک : polytheist چندخداپرست / شرک : Polytheism : شرک در اسلام به معنی شریک قائل شدن برای الله در امر آفرینش است و این مفهوم در تقابل با توحید ( تک خداپرستی ) به کار می رود. کمک خواستن از غیر الله و به فریاد خواندن غیر الله شرک است. شرک تنها گناه نابخشودنی بدون توبه بعد از مرگ در قرآن عنوان شده است:
�الله شرک به خود را نمی بخشد و گناهان دیگر جز آن را برای هرکه بخواهد می آمرزد. آنکه برای الله شریکی قرار می دهد گناه بسیار عظیمی مرتکب شده است
Heresy :
بدعت دینی هر نوع باور یا نظریه ای گفته می شود که در مغایرت با باورها یا آداب و رسوم بنیادی یک دین باشد. بدعت با ارتداد تفاوت دارد که ترک صریح دین یا باور است و همچنین با کفرگویی که توهین به مقدسات است تفاوت دارد.

اهل ضلال ؛ ملحد و کافر. ( ناظم الاطباء ) . گمراه. آنکه در ضلالت باشد.
بَشم=ملحد ، بی دین
دُروَند=کافر ، مرتد ، بی دین
شوریده راه= گمراه ، ملحد
بَلغندر=بی دین ، بی قیدوبند ، بی بندوبار
ناپارسا=بی تقوا ، فاسق
از دین خارج شده
شوریده راه . [ دَ / دِ ] ( ص مرکب ) کنایه از مردم گمراه و ملحد. ( ناظم الاطباء ) . کنایه از مردم گمراه و پریشان مذهب که متابعت کتب سماوی نکنند و از اخلاق حسنه و اطوار پسندیده بهره ندارند. ( آنندراج ) . از راه بگشته :
چو آن دشتبانان شوریده راه
شنیدند یک یک سخنهای شاه .
نظامی .
بیخدا

بپرس