منادی

/monAdi/

مترادف منادی: جارچی، منادی گر، ندادهنده، نداگر، هاتف

برابر پارسی: پیام آور

معنی انگلیسی:
crier, harbinger, herald, trumpeter, addressed, proclaimer, public crler

لغت نامه دهخدا

منادی. [ م ُ ] ( ع ص ) ندادهنده که برای اظهار امر حاکم در شهر می گردد. ( غیاث ) ( آنندراج ). آنکه ندا می کند وبه آواز بلند مردم را برای امری آگاه می کند و جار می زند. جارچی. ( ناظم الاطباء ). آنکه ندا دهد. نداکننده. جارزننده. جارچی. هوانداز. جارگر. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : ربنا اًننا سمعنا منادیا ینادی للایمان أن آمنوا بربکم فآمنا. ( قرآن 193/3 ).
به پند منادی نشد شاه رام
به روز سفید و شب تیره فام.
فردوسی.
منادی به بازارها آمد و حال بازگفتند. ( تاریخ بیهقی ).
آمد آواز منادی لا فتی الا علی
وآنگهی لا سیف الا ذوالفقار آمد ندا.
امیرمعزی ( دیوان چ اقبال ص 37 ).
منادیان شریعت خبر دهند همی
ز طبل و جلجل او خلق را به لیل و نهار.
امیرمعزی ( دیوان چ اقبال ص 248 ).
دلیل راهت ابراهیم آزر
منادی ملتت عیسی مریم.
سنائی ( دیوان چ مصفا ص 207 ).
به صدا و ندای اسرافیل
که منادی و منهی حشر است.
انوری ( دیوان چ مدرس رضوی ص 65 ).
منادیان قدح را به جان زنم لبیک
چون من حریفی لبیک گوی باده بیار.
خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 620 ).
زبان را منادی دروازه دهان... می دارد. ( منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 127 ).
خطیب منابر دعا و منادی جواهر ثنا، هرچه از دارملک پادشاه دورتر افتد... ( منشآت خاقانی ایضاً ص 228 ).
غمزه منادی که دهان خسته بود
چشم سخنگو که زبان بسته بود.
نظامی.
منادی جمع کرده همدمان را
برون کرده ز در نامحرمان را.
نظامی.
آن می که منادی صبوح است
آبادکن سرای روح است.
نظامی.
منادی برآمد به گرد سپاه
که این است پاداش خونریز شاه.
نظامی.
ندای هیچ نصیحت از منادی خرد نمی شنوی. ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 75 ). منادی از عدل پادشاه ندا درداده است. ( مرزبان نامه ایضاً ص 172 ).
شد منادی در محلتها روان
بانگ می زد کوبکو شادی کنان.
مولوی.
منادی ظهرالنور و بطل الزور. ( مصباح الهدایه چ همایی ص 91 ). منادی بانگ می زد که سعتر بری بیفتاد و بیخود شد. ( مصباح الهدایه ایضاً ص 193 ).
- منادی اسلام ؛ کنایه از مقری و مؤذن باشد. ( برهان ) ( آنندراج ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

جارزن، نداکننده، جارزننده، نداداده شده، خوانده شده
( اسم ) ۱ - ندا کننده ۲ - جار زننده جارچی .

فرهنگ معین

(مُ دا ) [ ع . ] ۱ - (اِمف . ) ندا داده شده ، خوانده شده . ۲ - (اِ. ) خبری که با جار زدن اعلام می کنند. ۳ - اسمی که پس از حرف ندا بیاید.
(مُ ) [ ع . ] (اِفا. ) جار زننده ، جارچی .

فرهنگ عمید

۱. نداکننده.
۲. [قدیمی] جارچی.

دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] به نظر بعضی از مفسّران، «منادی» یکی از اسامی و صفات قرآن است:
«رَّبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِیًا یُنَادِی لِلإِیمَانِ أَنْ آمِنُواْ بِرَبِّکُمْ فَآمَنَّا»؛ پروردگارا! ما صدای منادی (تو) را شنیدیم که به ایمان دعوت می کرد که به پروردگار خود ایمان بیاورید؛ و ما ایمان آوردیم. (سوره آل عمران/193)
بیشتر مفسّران «منادی» را حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله دانسته اند؛ اما قرآن نیز منادی همیشگی و بهترین دعوت کننده انسان به طریق حق و ایمان به پروردگار است.

[ویکی فقه] منادی (قرآن). منادی (قرآن)، یکی از اوصاف قرآن را می گویند.
به نظر بعضی از مفسران ، «منادی» یکی از اسامی و صفات قرآن است: (ربنا اننا سمعنا منادیا ینادی للایمان ان آمنوا بربکم فآمنا)؛ «پروردگارا! ما صدای منادی (تو) را شنیدیم که به ایمان دعوت می کرد که به پروردگار خود ایمان بیاورید؛ و ما ایمان آوردیم».
دیدگاه برخی دیگر درباره منادی
بیشتر مفسران «منادی» را حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلّم دانسته اند؛ اما قرآن نیز منادی همیشگی و بهترین دعوت کننده انسان به طریق حق و ایمان به پروردگار است.
عناوین مرتبط
...

مترادف ها

mouthpiece (اسم)
سخنگو، دهانه، منادی، لبه، دهن گیر

crier (اسم)
دوره گرد، دستفروش، جارچی، منادی

herald (اسم)
پیشرو، جارچی، منادی، خبر رسان، قاصد، جلو دار

town crier (اسم)
جارچی، منادی

bellman (اسم)
جارچی، زنگ زن، منادی

harbinger (اسم)
پیشرو، منادی، قاصد، جلو دار

high priest (اسم)
منادی، کاهن اعظم، کشیش اعظم

فارسی به عربی

بادرة , رائد , منادی

پیشنهاد کاربران

بپرس