منجز

/monajjaz/

لغت نامه دهخدا

منجز. [ م ُ ج ِ ] ( ع ص ) وفاکننده وعده و رواکننده حاجت. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) :
همه امرش به کام دل روان باد
همه آهنگ او را دهر منجز.
منجیک.
|| چست و چالاک. ( ناظم الاطباء ). || داروی مسهل. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ).

منجز. [ م ُ ن َج ْ ج َ ] ( ع ص ) حاجت رواشده. برآورده شده. وفاشده. || قطعی. مسلم. رجوع به مدخل بعد شود.
- عقد منجز. رجوع به ذیل عقد شود.

فرهنگ فارسی

رواشده، حاجت رواشده
۱ - ( اسم ) وفا کننده ( وعده ) روا کننده ( حاجت ) . ۲ - چست چالاک . ۳ - داروی مسهل

فرهنگ معین

(مُ نَ جَّ ) [ ع . ] (اِمف . ) روا شده (حاجت )، وفا شده (وعده ).
(مُ جِ ) [ ع . ] (اِفا. ) وفاکننده ، روا کنندة حاجت .

فرهنگ عمید

۱. رواکنندۀ حاجت.
۲. وفاکنندۀ وعده.

دانشنامه عمومی

منجز ( به عربی: منجز ) یک منطقهٔ مسکونی در لبنان است که در شهرستان عکار واقع شده است. [ ۱] منجز ۵٫۹۲ کیلومتر مربع مساحت و ۹۴۳ نفر جمعیت دارد و ۳۵۰ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.
عکس منجز
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

این واژه که معنی آن درحقوق، ازمعنی ادبی آن دورافتاده است، درقوانین شکلی وماهوی هردوکاربرددارد، به زبان روشن ترهمان گونه که ازمقررات بند۹ماده ۸۴ آئین دادرسی مدنی ( قانون شکلی ) برمی آید، هم یکی ازاصول دادخواهی ازنگاه قانون یادشده است وبرابرآن بنداگرخواسته آورده شده دردادخواست منجّز ( جزمی ) نبوده ودرخواست کننده خواستاررسیدگی به یکی ازدوخواسته نوشته شده دردادخواست گردیده باشد، دادگاه قرارردّدعوی راصادرخواهدنمود، وهم گونه ای ازتقسیمات عقددرقانون مدنی ( قانون ماهوی ) است وعقدمُنَجَّزبرابرتعریفی که درماده
...
[مشاهده متن کامل]

۱۸۹ آن قانون آمده ، عقدی است که درهمان هنگام بستن پیمان دارای اثراست ، مثلاً درخریدوفروش، پس ازآنکه خریداروفروشنده
زیرقراردادتنظیمیِ درست ازنگاه قانون راامضاءکردند، مال فروخته شده ازآنِ خریداروبهای مال، ازآنِ فروشنده خواهدبود،
وارون عقدمعلّق که اثرآن وابسته به روی دادن
رخدادی است، برای نمونه درمثال بالااگرفروشنده به خریداربگوید: مال رابه توفروختم اگر خودروی خودرابه پسرم بفروشی وخریدارآن رابپذیرد، دراینجاپدیدآمدن اثرعقدوابسته به فروش ماشین ازسوی خریداربه پسرفروشنده است، وتااین رویدادرخ ندهد، عقددارای اثرنخواهدبود، گفتنی است تنهادوعقدنکاح وضمان درخورتعلیق نیستند.

در علم حقوق بین منجز بودن با جزمی بودن اختلاف وجود دارد
۱ - منجز بودن : به معنای روشن و واضح بودن و مردد نبودن می باشد. وصفی که مشروط یا معلق به امری نباشد .
۲ - جزمی بودن : به معنای احتمالی نبودن یا ظنی نبودن می باشد
وفای به عهد بدون هیچ قید و شرط. مثلاً یک نفر به شخصی قول میدهد و بدون هیچ شرط و شروطی به قولش عمل میکند
سلام علی ضمیری حسین زاده دانشجو کارشناسی حقوق.
پیشنهاد اضافه کردن دانشنامه حقوق را دارم و با حداقل های قانون کار شروع به فعالیت خواهم کرد.
لطفا نتیجه را به این شماره پیامک بدهید09154739708
اجازه در وفای بعهد بدون قید شرط و مانع
آنچه در وقوع آن مانعی نیست
قطعی - حتمی - مسلم
قطعی
دعوای منجز= یعنی ادعایی که براساس احتمال و ضن گمان نباشد و قطعی و مسلم باشدوکسی نمیتواندبواسطه حقی که ممکن است در آینده نصیب اوشود طرح دعوا کند
منجز یعنی وفا کننده و منجزی یعنی وفا دار
منجز، عقدی است که در آن پایه واساس وفاداری به عهد وپیمان وحاجت طرف مقابل را براورده کردن وجود داردیا به زبان ساده تر عقدی که پایبند بودن ووفاداری در آن برجستگی دارد
[حقوق]عقد منجّز، اثر عقد ، موقوف به امر دیگری نیست، بلکه به محض وقوع انشا، آثار عقد بر آن مترتب خواهد شد.
جایز بودن، دارای مجوز بدون شرط و قیود
عدم مشروط
منجز=بی قید و شرط بودن. قابل حال شدن در هر زمانی به اراده
یعنی مشروط و معلق نباشد
در قانون مدنی مخالفِ معلق است
در گویش محلی بختیاری منجز ب معنای معجزه و منجزی با یای نسبت به معنای دارنده معجزه است.
نام خانوادگی از گویش محلی بختیاری ، به معنای دارنده منجز ( معجزه )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس