منطق فازی

دانشنامه آزاد فارسی

(یا: مجموعه های فازی) در ریاضیات و رایانه و منطق، نظامی از قواعدِ کمّی، برای تصدیق درجات کاربردپذیری مفاهیم کیفی. اگر در منطق سنتی گزارۀ «این اتاق گرم است» صادق یا کاذب بود، در منطق فازی برآنند که صحیح تر آن است که گفته شود این گزاره «تاحد مقبول و موجهی» صادق است. برمبنای قواعد منطق فازی، قضاوت دربارۀ مفاهیم بی حد یقف و تعریف ناپذیر، بستگی تام دارد به کاربرد مقطعیِ آن ها؛ مثلاً قضاوت دربارۀ داغی یا سردیِ آب، بسته به این است که آن را برای شستنِ دست ورو به کار بریم، یا درست کردنِ چای. کلیدی ترین مفهوم در منطق فازی «احتمال عضویت در مجموعه» است؛ به فرض، احتمال درستی تعلق داشتن شخصی، اگر مرد باشد، با ۱۷۵ سانتی متر قد به گروهِ بلندقدان ۷۰ درصد، و اگر زن باشد، ۸۵ درصد است. نظریۀ منطق فازی را نخستین بار لطف الله عسکرزاده، دانشمند ایرانی و استاد دانشگاه برکلی در کتابش اطلاعات و کنترل (۱۹۶۵) مطرح کرد، اما پیشینۀ این نظریه به کاریان لوکاسیویچ در دهۀ ۱۹۲۰ بازمی گردد. صنعت گران ژاپنی در نیمۀ دهۀ ۱۹۸۰ کاربردهای عملی و اقتصادی این نظریه را دریافتند و در تولید انواع کالاهای الکترونیکی و ماشین آلات صنعتی مبنا قرار دادند. مثلاً در ۱۹۲۲، شرکت ماتسوشیتا نوعی جاروبرقی روانۀ بازار کرد که با مبنا قراردادنِ قواعد منطق فازی، قدرت مکش جارو را با توجه به پیام های ارسالی حس گرهایی که نوع، پراکندگی و ضخامتِ آشغال ها را محاسبه می کنند، تنظیم می کند. کاربردهای متنوع منطق فازی در هوش مصنوعی، رایانه های مجهز را حائز ویژگی های استدلالی ای شبیه انسان کرده است. به یُمن استنتاج های منطق فازی، رایانه های نسل جدید پیام های پیچیده را با واسطۀ حس گرهای خود دریافت می کنند و پاسخ های مؤثر می دهند.

پیشنهاد کاربران

در بعضی از سایت های فارسی زبان در بحث منطق، معمولا و اشتباها منطق ارسطو را دو ارزشی معرفی می کنند، در صورتی که منطق ارسطو سه ارزشی می باشد. مثال : سقراط انسان است یا ماقبل طبیعت - طبیعت - مابعد طبیعت. در عوض منطق افلاطون دو ارزشی می باشد به شکل ؛ ماوراء طبیعت و طبیعت. منطق لایب نیز دو ارزشی است به شکل هستی با سمبل 1 و نیستی با سمبل 0 . منطق استعلایی کانت چند ارزشی است به شکل ؛ روند شکل گیری ادراکات انسانی در طول تک بعدی زمان در فضای سه بعدی ذهن بصورت پیوسته رخ نمیدهد بلکه مندرج بین دو حد ؛ یکی نبود با سمبل 0 و دیگری نمود کامل با سمبل 1. منطق دیالکتیکی هگل سه ارزشی ست به شکل ؛ هستی - نیستی - شدن. یعنی هستی یا نیستی هرکدام به تنهایی هرگز نمی توانند به درجه مطلقیت ارتقاء یابند ، یا به بیانی دیگر از دیدگاه منطق دیالکتیکی هگل هستی و نیستی به تنهایی و مستقل از همدیگر حقیقت مطلق و بیکران نمی باشند بلکه روی هم و از طریق عمل شدن یا تبدیل بهمدیگر و یا نوسان جاودانه آنها در همدیگر. منطق بینهایت ارزشیِ منطق دان لهستانی به نام لوکاسی ویچ ( یعنی لوکاس عزیز: لوکاس نام یکی از نویسندگان ایوانگلی های چهارگانه ( اناجیل اربعه می باشد. عنوان یا لقب کرسی استادی لوکاسی در دانشگاه های انگلستان هم ریشه در این نام دارد. این نام در اصل و ریشه به شکل لو کَس بوده و در زبان فارسی قدیم به معنای انسان روشن بوده است . این نام در ترجمه ایوانگلی ها به زبان فارسی به شکل لوقا صورت گرفته است و آنهم به دو دلیل ؛ یکی از روی جهالت و نادانی مترجمین و دیگری با هدف گمراه نمودن مسیحیان ایرانی و بخصوص پارسی زبان از اصل و ریشه نام ها و مفاهیم ) که بین دو حد 0 و 1 به مقادیر بیشمار قائل شده است که درجه ارزشی هرکدام بین نیستی و هستی قرار دارد، یعنی مقدار عددی هرکدام از آن درجات آنقدر ریز است که نمی توان به یقین و قطعیت بیان داشت که آن مرز یا مقدار هست یا نیست، به بیانی دیگر همان نوسان بین هستی و نیستی هگل می باشد. امروز می دانیم که فرکانس یا بسامد نوسان مطلق در طبیعت و کیهان برابر با مقدار معکوس زمان پلانک می باشد، یعنی ۱۰ بتوان ۴۳ هرتز یا بار بر ثانیه. و این فرکانس به نوسانگر های بنیادی هشت بُعدی زمانمکان و بیزمانی و بیمکانی نسبی تعلق دارد که در اولین لحظات وقوع مه بانگ در قالب ذرات جرم و انرژی معمولی در نیامده اند، یعنی سیاه چاله های اولیه. در فلسفه بجای منطق بینهایت و مجموعه های بینهایت میتوان از مجموعه های موازی و مساوی و بیشمار کیهانی یا جهانی استفاده کرد. خود بینهایت یک سیستم باز می باشد و جاودانه باز خواهد بود، اما هرکدام از کیهان ها یا جهان ها یک سیستم بسته می باشند با محیطی مطلقا مسدود که هیچ گونه رفت و آمدی از بیرون به درون و یا از درون به بیرون آنها رُخ نمی دهد و هرکدام از این جهان ها بطور کاملا مستقل و خود کفا و خود مختار و خودکار آفریده شده اند و لذا برای حرکت کردن محتوا و تغییر و تحول آن از یک حالت کلی به حالت کلی دیگر و نوسانات متوالی بین وحدت دمایی و کثرت و باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض به هیچگونه نیروی بیرونی و یا دخالت از بیرون نیازی ندارند، زیرا خداوند متعال سرنوشت آنها را از پیش با قدرت و علم و آگاهی و یقین و اطمینان مطلق تعیین نموده و مهر و موم قضا و قدر بر تصمیمات خویش نهاده است که بطور جاودانه نیازی به تجدید نظر نداشته باشند، البته خدای دانا و توانا و بی نیاز علمی و نه خدای ناتوان و درمانده و فلک و فقر زده دینی که برای تربیت و هدایت بشر به انتخاب و اعزام و ارسال نبی و پسر و رسول باشد و به آنان گفته بوده باشد که از پرستش بت های گلی و چوبی و سنگی و گوساله طلائی دست بکشید و بجای آنها بت غیبی مرا به پرستید. خدای حقیقی و واقعی ( از دیدگاه علمی ) اگر براستی با انسان باستانی حرف زده بوده باشد، به آنان می گفته که از این اعمال پیش پا افتاده و دست و پاگیر و بازدارنده رشد و نمو و بلوغ قوای ادراکی فهم و عقل انسان یعنی پرستش و ستایش و نیایش و مناجات و دعا و عبادات و تسبیح و ذکر و طاعت و بندگی و احداث معابد و قربانی حیوانات در اطراف آنها و زیارت اماکن به اصطلاح مقدسه و تعیین قبله گاه و اوقات شرعی دست بر دارید.
...
[مشاهده متن کامل]

پس از این مقدمه کوتاه در کاربرد منطق دو ارزشی و چند ارزشی فوزی و غیره و تیغ تیز آخام روی مجموعه های اجتماعی - انسانی یعنی مجموعه مردان از یک طرف و مجموعه زنان از طرف دیگر و طیف وسیعی از زیر مجموعه های این دو حد کلی، بر میگردم و سوال زیر را طرح می نمایم : آیا یک مرد فقط به مجموعه مردان تعلق یا عضویت دارد و یک زن فقط به مجموعه زنان ؟ در پاسخ به این سوال می توان بیان داشت که زن و مرد دارای خصوصیات و مشخصات و جنبه های فراوانی می باشند که در بسیاری از آنها هردو به سهم مساوی به هردو مجموعه تعلق دارند و در بعضی از آنها، با درجات مختلف شدت و ضعف به این یا آن مجموعه تعلق دارند. به عنوان مثال هر دو انسان اند و هردو به یک سهم مساوی از حق زندگی کردن برخوردارند و از این لحاظ هرکدام به یک سهم مساوی و هم ارز به هردو مجموعه تعلق دارند. اما از لحاظ پدیده ریش، یک مرد با درجه بیشتری به مجموعه مردان تعلق یا عضویت دارد و آنهم نه کل مجموعه مردان بلکه به یکی از زیر مجموعه های فرعی آن یعنی گروه ریشدار و بخصوص قشر عمامه بر سر و عبا بر دوش. منطق دو ارزشی و تیغ تیز فلسفی آخام در این نکته فقط می توانند به ما بگویند که حاجی آقا یک مرد است و ریش دار و حاجیه خانم یک زن است و بدون ریش و لذا بین این دو موجود انسانی، باید یک مرز کشید و یک پرده آویزان کرد و یا یک دیوار احداث نمود و آنهم از دوران کودکی تا دوران پیری و کهولت و فرسودگی و مردن از هم جدا نگه داشت. اما اگر تابوی مرز و پرده و دیوار را بشکنیم، متوجه این حقیقت خواهیم شد که حاجی آقا و حاجیه خانم غیر از ریش بالا ( اعلی یا اعلا ) هردو دارای ریش پایین ( سفلی یا سفلا ) هم می باشند و از این لحاظ هردو به یک سهم مساوی به هردو مجموعه درجه تعلق یا عضویت دارند و لذا جدا نمودن آنها از همدیگر تنها از لحاظ ریش بالایی به کمک تیغ آخام یک عمل شیطانی - اهریمنی - بشری می باشد و نه یک عمل الاهی - طبیعی - انسانی. امیدوارم که خواننده بیدار و آگاه و هوشیار و دانای فارسی زبان مرا ببخشد ازین که در حالت Fuz یعنی خلسگی و یا نشئگی طبیعی ( یعنی بدون تاثیرات مواد مخدر و الکل ) چنین چیزی هایی را بیان میدارم. در پایان یک اشاره کوتاه به منطق دو ارزشی و کاربردی جورج بول می نمایم و سپس یک سوال را مطرح می کنم و پاسخ به آنرا به فرصت دیگری موکول می نمایم. تعداد ورودی های هر کدام از واحدی بنیادی جبر منطقی ( بول و دِمورگان ) میتواند یک و یا بیشتر باشند و تعداد خروجی های هرکدام از آنها عموما فقط یکی می باشد. اما از همان سیم واحد خروجی ، تعداد حالات خروجی بر اساس فاکتور ۲ بتوان n تعیین می گردند. به عنوان مثال اگر ورودی دارای دو سیم باشد آنگاه تعداد حالات خروجی برابر خواهد بود به ۲ بتوان ۲ یعنی چهار و اگر تعداد سیم های ورودی ۳ تا باشند ، آنگاه تعداد حالات خروجی برابر با ۲ بتوان ۳ یعنی ۸ خواهد بود و الا آخر . n همیشه برابر با تعداد سیم های ورودی می باشد. لذا منطق جبری یا جبر منطقی بولی از لحاظ عملکرد هم در ورودی و هم در خروجی هم می تواند یک ارزشی یا دو ارزشی و یا چند ارزشی محسوب می شود. اما فقط در هرکدام از سیم های ورودی، یک سیگنال الکتریکی فقط به شکل دو حالت می تواند وارد شود یعنی 0 یا 1 .
حال سوال را مطرح می نمایم : آیا یک مرد از لحاظ میل و سرنوشت جنسی فقط به مجموعه مردان تعلق و عضویت دارد و یک زن فقط به مجموعه زنان. یا به زبان سمبلیک : آیا یک مرد و یک زن از لحاظ میل جنسی فقط دارای دو حالت به شکل بله یا خیر و یا 0 و 1 می باشند ؟ سوال را طور دیگری طرح می نمایم : آیا می توان به زبان سمبلیک عددی یک مرد را به شکل 1 و یک زن را به شکل 0 و یا بر عکس ، علامت یا نشانه گذاری کرد و یا اینکه مرد و زن هرکدام دارای یک طیف میل و سرنوشت جنسی بین دو حد مردانه - زنانه می باشند. پاسخ گویی به این سوال اساس و بنیاد فلسفه نوین یعنی فلسفه فوزیکال ( و نه فازیکال ) را پایه ریزی می کند. اگر فرصتی دست داد، در این زمینه بحث را ادامه می دهیم و سر کوتاهی هم به اعصار دور دست باستان و حال و هوای خردمندان در سرزمین های ایران و هند می زنیم و مطمئن و یقینن بطور صحیح و سالم به عصر حاضر برمی گردیم بدون کوله بارهای سنگین و انباشته شده از شاخه و برگ ها و خاکستر های آئین های مزدیسنا و تناسخ.

در عملگر NOT یکی از واحد های بنیادی منطق دو ارزشی اگر سیگنال بصورت 1 وارد شود در خروجی به شکل 0 بیرون می آید و اگر بصورت 0 وارد شود به شکل 1 خارج میگردد. این عملگر همانطور که از نامش پیداست یک واحد الکترونیکی
...
[مشاهده متن کامل]
نفی یا معکوس کننده می باشد. حال اگر در ورودی و خروجی این واحد دو مبدل یا تبدیل کننده فوزی تعبیه گردد، آنگاه دیگر در خروجی نهائی با دو مقدار 0 و 1 مواجه نخواهیم شد بلکه با مقادیر جزئی بین صفر و یک بسته به اینکه برنامه ریز مبدل های فوزی از تقسیمات ده تائی ( دسی ) یا صدتایی ( هکتو ) یا هزارتایی ( میلی ) و میکرو و نانو و فمتو و الا آخر تا کوچکترین ارزش ها یعنی 10 به توان منهای ۴۳ ثانیه ( زمانی و بیزمانی نسبی ) و 10 بتوان منهای 35 متر ( مکانی و بیمکانی نسبی ) و 10 بتوان منهای 19 کیلوگرم ( جرمی ) . در مورد مرد و زن چطور ؟ در خیال فرض کنیم که انسان یک روز در آینده های دور دست بتواند یک عملگر منطقی - فیزیکی نفی کننده یا معکوسگر جنسیت اختراع کند که بعضی مردان و زنان که دوستدار تغییر جنسیت باشند، دیگر بدن خودرا به دست تیغ جراحان نسپارند بلکه از در ورودی آن واحد دو ارزشی وارد شوند و از آن طرف صیح و سالم و بدون درد در قالب جسمانی جنس مقابل از در خروجی بیرون آیند. اگر آن عملگر مجهز به مبدل های فوزی باشد، آنگاه هر زن و مرد میتوانند در مبدل ورودی درجات تقسیم را خود انتخاب کنند. به عنوان مثال از خروجی ده تایی یا صد تایی خارج شود. من با یقین و اطمینان معتقدم که انسان تا آخرین لحظات انقراض خود در طبیعت هرگز موفق به اختراع و آفرینش چنین عملگری نخواهد گردید. اما خداوند متعادل چنین مکانیزمی را آفریده است که دقیق تر از ساعت اتمی کار می کند و آنهم نه خدای دینی بلکه خدای علمی. شرح و توضیح این مکانیزم طبیعی خارج از حوصله این کامنت یا پیامک می باشد. اگر انگلیسی زبانان کلمه Fuzzy را فازی تلفظ میکنند، فارسی زبانان مجبور نیستند که از لحاظ تلفظ از آنان پیروی کنند. شاید مفید تر باشد که کلمات بیگانه را همانطور ترجمه و تلفظ کنیم که نوشته می شوند. کلمه فوزی شاید به این دلیل دارای دو حرف z می باشد که از دو کلمه ساخته شده است ؛ یکی Fuz به معنای سراب ؛ گیج ؛ نا روشن و یا مبهم و دیگری zy با تلفظ زی که ریشه در مصدر زیستن در فارسی دارد. لذا معنای اصلی و نهفته در پشت ظاهر این واژه عبارت بوده است از : سراب زندگی یا زندگی غبار آلود. یعنی ناپیدایی آغاز و پایان زندگی . این سوال قدیمی برای انسان امروز و فردا جدی تر از باستان مطرح است و خواهد بود که آیا زندگی افراد انسانی از لحظه بسته شدن نطفه در رحم مادر آغاز و در لحظه مرگ پایان می پذیرد و یا بعد از مرگ ادامه می یابد ؟ در پاسخگویی به این سوال هیچ منبع موروثی دیگری در اختیار ما انسان ها قرار نگرفته است غیر از باور های مختلف و متناقض دینی و فلسفه هم طوریکه مطلع هستیم در طول تاریخ پیدایش خود تاکنون پاسخی روشن و معقول و منطقی به سوال نداده و این مسئله را حل نکرده است. چه فلسفه طبیعت و ماوراء طبیعت افلاطون و چه متافیزک ارسطو به شکل چرخه ماقبل طبیعت - طبیعت - مابعد طبیعت و چه فلسفه استعلایی کانت و پدیدار شناسی های x و y و z و چه فلسفه علمی. شاید فلسفه فوزی کمال نهائی کلیه شاخه های مختلف فلسفه غرب و حکمت های مختلف و متناقض شرق باشد. اگر فرصتی دست داد، شاید بتوانم مقداری بیشتر در مورد منطق الاهی - کیهانی و مکانیزم اشاره شده، صحبت را ادامه دهم.

سیستم های آنالوگ ( پیوستگی ) و دیجیتال ( ناپیوستگی ) شاید مکمل همدیگر می باشند و نه رد کننده یا نافی یکدیگر. اگر در ورودی ها و خروجی های عملگر های بولی یعنی واحد های دیجیتالی بنیادی علم اینفورماتیک AND و OR و NOT و واحد های معکوس آنها یعنی NAND و NOR و NOT NOT ، واحد های آنالوگ تعبیه شوند، آنگاه سیگنال های ورودی دیگر بصورت 0 و 1 وارد نخواهند شد بلکه به شکل طیف یا مجموعه و در خروجی آنها دیگر دو حالت 0 و 1 در همدیگر ضرب و یا باهم جمع نخواهند گردید بلکه اعضای مجموعه ها یا خطوط طیفی و لذا نتیجه گیری و تصمیمات خروجی ها بله یا خیر نخواهد بود بلکه طیف وسیعی از نتایج و تصمیمات که میانگین آنها تعین کننده نهایی خواهد بود. این حقیر بیشتر از دیدگاه فلسفی به تئوری مجموعه ها و منطق فازی دکتر لطفی زاده علاقه دارم. کانت فیلسوف آلمانی در کتاب نقد عقل یا خرد محض در برسی چگونگی ادراک اشاره نموده است که ادراکات انسانی بصورت پیوسته در طول زمان صورت نمی گیرند بلکه مندرج بین دو حد یکی نبود یا 0 و دیگری نمود کامل یا 1. من قبل از اینکه با عنوان مجموعه ها و منطق فازی آشنا شوم، در زمینه هستی یا وجود شناسی به این نتیجه رسیده ام که من به عنوان یک فرد یا موجود انسانی تنها دارای یک ظهور یا پیدایدش و یا یک نمود و یک زندگی دنیوی نیستم بلکه دارای ظهورات متوالی و زندگی های فراوان دنیوی با مراتب و درجات مختلف تکاملی بین دو سرحد؛ یکی نهایت نقصان و دیگری نهایت کمال ایده آل خوبی و زیبایی . این دو سر حد در طول سفر مقطعی نزولی و صعودی محتوای کیهان یا جهان بین نظام احسن آفرینش مبداء و آفرینش مجدد آن در پایان سفر یعنی در معاد، محدود و محصور می باشد و این ظهورات متوالی فقط از طریق چرخه یا گردش وقوع مه بانگ های هفتگانه و متوالی بر اثر نوسانات متوالی باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض محتوای کیهان یا جهان امکان پذیر می باشند و نه از راه یا طریقی دیگر. در همین زمینه لازم به اشاره میدانم که این حقیر با بینش و باور ملاصدرا حکیم مسلمان - ایرانی و بنیانگذار حکمت متعالیه در مورد تشکیک وجود به معنای شدت و ضعف وجود هم رای و موافق نیستم بلکه با ظهورات متوالی وجود با درجات و مراتب مختلف تکاملی بین دو سر حد ؛ یکی نهایت قوه و دیگری نهایت فعلیت. این دو سر حد جدا از هم نیستند، طوریکه یکی بالا باشد و دیگری پایین ، یا یکی در راس مخروط کله قندی شکل قرار داشته باشد و دیگری در قاعده آن بلکه روی هم قرار دارند و در هم تنیده اند. مخروط حقیقی که به کمک آن بتوان پدیده های نزول و صعود را به زبان و روش علمی شرح داد، به شکل کله قند نمی باشد بلکه به شکل کره یا مکعب مربع و یا منشور شش ضلعی و هشت سطحی مربع مثل خانه های روی شان مومی در کندوی زنبور عسل. راس آن در مرکز و قاعده آن محیط اشکال هندسی اشاره شده و محتوای آن، برابر با محتوای آنها. لذا چرخه یا گردش نزول و صعود از طریق نوسانات متوالی باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض محتوای کیهان یا جهان صورت میگیرد و نه به شکل پایین آمدن و بالا رفتن از پلکان یا نرده بان فیزیکی و یا به شکل بارش برف و باران و تگرگ از ابرها بسوی زمین در فصل سرما و حرکت بخار آب بسوی آسمان آبی در فصل گرما و یا بالا رفتن پدر بزرگ به کمک پلکان از کف حیات به بالای خانه و پایین آمدنش از بام خانه به کف حیات. و یا هبوط آدم و حوا از باغ بهشت به روی کره زمین و بازگشت مجدد آنان و دو فرزند مذکرشان آبیل و گابیل پس از مرگ از طریق قبض روحشان توسط عزرائیل و الا آخر.
...
[مشاهده متن کامل]

لقب Zadah با تلفظ زاده مرا به یاد تصویر زا 10 می اندازد. یعنی در ازل ده تایی آفریده شده است.

بپرس