منظور

/manzur/

مترادف منظور: غرض، قصد، مراد، مقصود، غایت، هدف، قلمداد، ملحوظ، مقبول، مورد پسند

برابر پارسی: خواسته، آرمان، آرزو، فردید، نِگرش

معنی انگلیسی:
aim, destination, end, idea, intent, intention, notion, object, objective, point, purport, purpose, [n.] aim, expectation, [adj.] provided for, considered, intended, sense

لغت نامه دهخدا

منظور. [ م َ ] ( ع ص ، اِ ) دیده شده. ( آنندراج ). دیده شده و نگریسته شده و به تأمل نگریسته شده. ( ناظم الاطباء ).
- منظور شدن ؛ دیده شدن. ( ناظم الاطباء ).
|| در نظر آورده شده. ( ناظم الاطباء ).
- منظور داشتن ؛ پاس داشتن. ( از آنندراج ). رعایت کردن : اصحاب سلطان... همیشه این مراتب را منظور نداشته اند. ( کلیله و دمنه ).
از آن لبهای نوخط می توان دل برگرفت اما
دل مجروح ما حق نمک منظور می دارد.
صائب ( از آنندراج ).
|| مقصود و قصدو مراد. ( ناظم الاطباء ). مقصود. کام. مرام. مراد. مطلوب. غرض. معنی. مفهوم. مضمون. مدلول. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). || تحسین شده و پذیرفته شده و قبول شده و پسندیده و مطبوع و شایسته. ( ناظم الاطباء ). مورد قبول. مورد نظر. به نظر تحسین و قبول نگریسته. مورد توجه و عنایت : نواخت مسعود... از حد گذشته... محسودتر و منظورتر گشت. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 137 ). برنشست با وزیر و فرزند و جمله اعیان و مقدمان و مذکوران و منظوران. ( تاریخ بیهقی ایضاً ص 639 ).
مهر و چرخ است روشن و عالی
چه شگفت از بزرگ و منظور است.
مسعودسعد ( دیوان چ رشید یاسمی ص 44 ).
این چاکر مخلص که ترا هست در این شهر
هست از شرف خدمت تو مقبل و منظور.
امیر معزی.
در میان اهل قلم منظورو مشهور گشت. ( چهارمقاله ص 24 ).
سهل است اگر به منظر من ننگری از آنک
منظور عالم ملکوت است مخبرم.
سیدحسن غزنوی.
شاه محفوظ حفظ یزدان ماند
ملک منظور لطف یزدان گشت.
انوری ( دیوان چ مدرس رضوی ص 1045 ).
ذات شریف مجلس سامی در اصلاح احوال بلاد...مشهور ایام و منظور انام. ( منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 129 ). التماس کرد یکی از غلامان او که منظور او بود پیش او فرستد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 347 ). از هیچ وجه میان وجوه و اعیان مردم به وجاهت مذکور و منظور نبود. ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 26 ).
چون دید که آید از ره دور
نزدیک وی آن جوان منظور.
نظامی.
ملک فرمود تا آن رخش منظور
برند از آخوراو سوی شاپور.
نظامی.
ز پرگار حمل خورشید منظور
به دلو اندرفکنده بر زحل نور.
نظامی.
زهی به سیرت محمود در جهان مذکور
زهی به دیده تعظیم ازآسمان منظور.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

درنظرگرفته شده، موردنظر، دیده شده
( اسم ) ۱ - دیده شده نظر کرده شده . ۲ - مقصود مراد ۳ - مقبول پسند افتاده یا منظور نظر . لایق نظر مورد توجه .

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) ۱ - در نظر گرفته شده . ۲ - مقصود، مراد.

فرهنگ عمید

۱. قصد، نیت.
۲. مقصود، هدف.
۳. (صفت ) درنظر گرفته شده، موردنظر.
۴. (اسم، صفت ) [قدیمی] دیده شده.
۵. [قدیمی، مجاز] معشوق.

مترادف ها

meaning (اسم)
معنی، منظور، مقصود، مراد، مفهوم، مفاد، فحوا، ارش

end (اسم)
حد، پا، اتمام، سر، عمد، خاتمه، منظور، مقصود، مراد، نوک، طره، راس، پایان، انتها، فرجام، ختم، سرانجام، ختام، عاقبت، آخر، غایت، انقضاء

objective (اسم)
هدف، منظور، مقصود

aim (اسم)
راهنمایی، عمد، هدف، منظور، مقصود، جهت، مراد، مرام، حدس، گمان، رهبری، مقصد، نشان

purpose (اسم)
عمد، هدف، منظور، مقصود، مراد، نیت، قصد، سعی، عزم، غرض

intent (اسم)
معنی، عمد، منظور، مرام، نیت، قصد، فکر، مفاد، تصمیم

intention (اسم)
عمد، منظور، مقصود، مراد، قصد، خیال، مفهوم، فکر، تصمیم، عزم، عزیمت، غرض

goal (اسم)
هدف، منظور، مقصود، مقصد، دروازه، دروازه بان

فارسی به عربی

معنی , نیة , هدف , وخز

پیشنهاد کاربران

مورد نظر
مقصود
منظور کردن=ثبت کردن
نگریده
نگریسته
فردید
مَنظور: خواست، خواسته، آرمان، نگاه، انگیزه
🇮🇷 همتای پارسی: نگریسته 🇮🇷
یا نگریده
واژه منظور
معادل ابجد 1196
تعداد حروف 5
تلفظ manzur
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی]
مختصات ( مَ ) [ ع . ] ( اِمف . )
آواشناسی manzur
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع واژگان مترادف و متضاد
لغت نامه دهخدا
میشه واژه "دید" یا "نشان/نشانه" رو جایگزین کرد
میشه واژه "اشاره" رو به کار برد
مقصود و چیزی که فرد انتظار وقوعش را می کشد.
کوردی: مَبَست 💪
یعنی قصد
آهنگ
کامه . نگر . پیام. مانک.
گفته ای را ابراز کردن
قصد ؛مفهوم؛ هدف؛ خیال؛ مراد
میشود به جای منظور از /نگاه/ و /نِگَر / نیز بکارگیری کرد
نِگَرداشت یا نگاه گری هم میشه بکار برد
تلگرام ما
@parsik
منظور
این واژه نام کُنیده ( اسم مفعول ) ریشهء نَظَرَ و این خود ستاک " نِگَر" پارسی است که اَرَبیده شده است و از آن در زبان اَرَبی واژه های دیگری شکافته ، شقّیده یا مُشتَق گردیده :
نَظَر، ناظِر ، مَنظور ، اَنظار ، اِنتظار ، مُنتَظِر ، نِظارَت ، مَنظَر ، مَنظَره ، نَظیر ، . . .
...
[مشاهده متن کامل]

کارواژه همسنگ با اَرَبی در پارسی :
نِگَریستَن ، نِگَریدن و نِگَراندن است و مَنظور = نِگَریسته یا نِگَریده خواهد ( خاهَد ) بود و دیگر برساخته ها چنین اَند :
نِگَر ، نِگَره ، نِگَرا ، نِگَرو ، نِگَران ، نِگَرَن ، نِگَرَند ، نِگَرَنده ، نِگَرَک ، نِگَراک ، نِگَرال ، نِگَریل ، نِگَرمان ، نِگَرگار ، نِگَرگَر ، نِگَرجه ، نِگَرَنگ ، نِگَرِش ، نِگَرِشمَند ، نِگَرِشگَر ، نِگَرِشوَر ، نِگَرِشگاه ، نِگَرِشکَده
نِگَریست ، نِگَریسته ، نِگَریستِگی ، نِگَریستار ، نِگَریستمان، نِگَریستگاه ، نِگَریستگَر
نِگَرید ، نِگَریده ، نِگَریدِگی ، نِگَریدار ، نِگَریدمان ، نِگَریدگاه ، نِگَریدگَر
بایا به گفتن است که خود ستاک یا ریشه ء نِگَر یک واژه ء آمیخته است :
نِگَر : نِ - گَر
نِ = پیشوند : به سوی پایین و زیر
گَر = دیدن ، نِگاه کردن ، سِی کَردَن ( سِییدن )
روی هم رفته نگریستن : به سوی یا تَرَف پایین نگاه کردن است.

مراد
نگریده ( زیر "ن" - زبر "گ" )
خواسته
( = هدف، قصد ) این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
لَکشَن ( سنسکریت: لَکشَنا )
سیکال ( پهلوی )
توجه کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس