منفجر

/monfajer/

مترادف منفجر: ترکیده، شکافته، گشوده

برابر پارسی: ترکنده، پُکِش، پکیدن، ترکیده، شکافته، گشوده

معنی انگلیسی:
exploding, exploded, detonating, bursting out, burating out

لغت نامه دهخدا

منفجر. [ م ُ ف َ ج ِ ] ( ع ص )گشوده شده و چشمه برآمده. ( ناظم الاطباء ). شکافته.
- منفجر شدن ؛ ترکیدن.
- منفجر شدن چشمه ؛ بردمیدن آب از چشمه. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) : ینابیع حکمت از دل او منفجر شود. ( مصباح الهدایه چ همایی ص 162 ).
- منفجر شدن دنبل ؛ گشوده شدن دنبل. ( ناظم الاطباء ).
- منفجر شدن قرحه ؛ سر بازکردن آن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
- منفجر گردیدن ؛ جاری شدن. روان شدن :
چون درخت ارغوان گردد رعافش منفجر
چون زند باد خلافش کوهها را بر مسام.
کمال الدین اسماعیل ( دیوان چ بحرالعلومی ص 319 ).
|| آب روان. ( آنندراج ). آب روان شده. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ). || بامداد روشن. ( آنندراج ). بامداد روشن گردیده و سپیدگردیده آخر شب.( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ). || بلاهای رسنده از هر سو. ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ). || جوانمردی نماینده. ( آنندراج ). آنکه جوانمردی و بزرگواری آشکار می کند. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ). رجوع به انفجار شود.

منفجر. [ م ُ ف َ ج َ ] ( ع اِ ) جای روان شدن آب. آن جای که سیل جاری گردد. ( از اقرب الموارد ). || منفجرالرمل ؛ راه ریگ. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). راهی که در رمل باشد و گویند. سرنا فی منفجرالرملة. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

آب روان شده، شکافته، گشوده شده
( اسم صفت ) ۱ - شکافته گشوده شده . ۲ - ( اسم ) آب روان . ۳ - زخمی که چرک از آن جاری شود . ۴ - ترکنده .
جای روان شدن آب . آن جای که سیل جاری می گردد ٠

فرهنگ معین

(مُ فَ جِ ) [ ع . ] (اِفا. ) گشوده شده ، شکافته .

فرهنگ عمید

۱. شکافته.
۲. گشوده شده.

پیشنهاد کاربران

واژه منفجر
معادل ابجد 373
تعداد حروف 5
تلفظ monfajer
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت ) [عربی]
مختصات ( مُ فَ جِ ) [ ع . ] ( اِفا. )
آواشناسی monfajer
الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
...
[مشاهده متن کامل]

منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار

پُکیده

بپرس