مهمان

/mehmAn/

مترادف مهمان: ضیف، مجلسی، مدعو، میهمان

متضاد مهمان: میزبان

معنی انگلیسی:
guest, visitor, company, invitee, visitant

لغت نامه دهخدا

مهمان. [ م ِ ] ( ص ، اِ ) میهمان. کسی که بر دیگری وارد شود واز او با طعام و دیگر وسائل پذیرایی کنند. عافی. مقابل میزبان. کسی که او را به خانه خود خوانند و اکرام کنند. نزیل. ( دهار ). ضیف. ( ترجمان القرآن ). عوف. ( منتهی الارب ). ابن غبرا. بنواغبراء. ( المرصع ). ثوی. ابن الارض ؛ ضیف عاتم ، مهمان شبانگاه آینده. اقراء، اقتراء، استقراء، مهمان خواستن. ( منتهی الارب ). النقری ، مهمان خاص برگزیده. ( دستورالاخوان ). تضییف ، مهمان را فرود آوردن. ( ترجمان القرآن ). قفی ، مهمان گرامی کرده. کفیح. مهمان ناگاه آینده. ( منتهی الارب ) :
به سرای سپنج مهمان را
دل نهادن همیشگی نه رواست.
رودکی.
مرد دینی رفت و آوردش کنند
چون همی مهمان درمن خواست کند.
رودکی.
کز اندیشه ٔبد مکن یاد هیچ
دلت شاد کن کار مهمان بسیچ.
فردوسی.
خرامی نیرزید مهمان تو
چنین بود تا بود پیمان تو.
فردوسی.
سزا دید رفتن سوی خان او
شد از مژده دلشاد مهمان او.
فردوسی.
اندر این خانه بوده ام مهمان
کرده ام شاد از او دل پژمان.
عنصری.
تا بباشند در این رز در مهمان منند
رز، فردوس من است ایشان رضوان منند.
منوچهری.
یک روز مهمان سرهنگ کوتوال و دیگر روز حشم مهمان امیر بودند. ( تاریخ بیهقی ص 416 ).
نه هرگز خورشهاش برد ز هم
نه مهمانش را گردد انبوه کم.
اسدی.
چو آمد بر میهن و مان خویش
ببردش بصد لابه مهمان خویش.
اسدی.
که برنا دگر چیز جز می نخواست
بدانش که مهمان خاصست راست.
شمسی ( یوسف و زلیخا ).
لیکن فردا به خوردن غسلین
مر مالک را بزرگ مهمانی.
ناصرخسرو.
نیابد هگرز آن سه مهمان چهارم
نه این دو کبوتر بیابد سه دیگر.
ناصرخسرو.
تا نبود نعمتی تو باش مهمان خویش
چو نعمت آری به دست مباش جز میزبان.
مسعودسعد.
سوی دین هدیه خدایش دان
آنکه ناخوانده آیدت مهمان.
سنائی.
خانه دربسته دار بر اغیار
تا در او این غریب مهمان است.
خاقانی.
دوش از برم برفتی و برخوان نیامدی
امشب بگو کجائی و مهمان کیستی.
خاقانی.
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

میهمان: کسی که بخانه کس دیگربرودودر آنجاازاوپذیرایی کنند
( صفت و اسم ) کسی که بر دیگری وارد شود و ازو باطعام و غیره پذیرایی کنند .
دهی است از دهستان اوچ تپه بخش ترکمان شهرستان میانه .

فرهنگ معین

(مِ ) [ په . ] (اِ. ) = میهمان : ۱ - کسی که به خانة کسی دیگر برود و پذیرایی شود. ۲ - آن که از سوی دیگری دعوت می شود و مورد پذیرایی قرار می گیرد. ۲ - ویژگی آن که به طور موقت در یک فعالیت ، بازی و مانند آن ها شرکت می کند.

فرهنگ عمید

۱. کسی که به خانۀ کس دیگر می رود و در آنجا از او پذیرایی می کنند.
۲. کسی که در هتل، مهمان خانه، مسافرخانه، و مانند آن اقامت دارد.
۳. (صفت ) کسی که موقتاً و یا بدون دریافت و پرداخت پول به کاری می پردازد: دانشجوی مهمان، بازیگر مهمان، استاد مهمان.
۴. (صفت ) (ورزش ) ویژگی تیمی که در خانۀ تیم حریف بازی می کند.

فرهنگستان زبان و ادب

{guest} [شیمی] گونه ای شیمیایی که یک حفره یا شکافی را در یک ساختمان مولکولی دیگر به نام میزبان پر می کند

دانشنامه عمومی

مهمان (رمان). مهمان ( به فرانسوی: L'Invitée ) نام یک کتاب ادبی است که توسط سیمون دو بووار، نویسندهٔ زن اهل فرانسه نوشته شده است. [ ۱]
عکس مهمان (رمان)

مهمان (فیلم ۱۹۷۹). «مهمان» ( انگلیسی: The Visitor ( 1979 film ) ) فیلمی در ژانر ترسناک و علمی–تخیلی است که در سال ۱۹۷۹ منتشر شد.
جان هیوستون
مل فرر
گلن فورد
لانس هنریکسن
سام پکین پا
شلی وینترز
کریم عبدالجبار
فرانکو نرو
• جولیو پارادیزی
عکس مهمان (فیلم ۱۹۷۹)

مهمان (فیلم ۲۰۰۷). مهمان ( به تلوگویی: Athidhi ) فیلمی محصول سال ۲۰۰۷ و به کارگردانی سورندر ریدی است. در این فیلم بازیگرانی همچون ماهش بابو، آمریتا رایو، اشیش ویدیارتی، کوتا سرینیواسا راو و نثار ایفای نقش کرده اند.
عکس مهمان (فیلم ۲۰۰۷)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

guest (اسم)
مهمان، انگل

visitant (اسم)
ملاقات کننده، مهمان، زائر، دیدارگر

visitor (اسم)
سیاح، مهمان، توریست، گشت گر، دیدارگر، دیدن کننده، عیادت کننده

houseguest (اسم)
مهمان

فارسی به عربی

زائر , ضیف

پیشنهاد کاربران

مهمان در زبان پهلوی ماه مان mahman بوده است یعنی ماه خانه، زیرا مان به معنی خانه بوده که امروزه نیز در واژه ی خان و مان به کار می رود و شاعر نیز گفته: از خان و مان آواره ام از دست عشق. . . همچنین در زبان
...
[مشاهده متن کامل]
پهلوی واژه ی اَسپَنج ( در اوستایی: spanangh؛ در سغدی: spanc و espanc ؛ در پارتی: ispinc؛ در مانوی: aspenj ) به اتاق مهمان در خانه گفته می شده و از این واژه در می یابیم که ایرانیان پیش از اسلام برای مهمان اتاقی جداگانه داشته اند که نشان می دهد نیاکان ما تا چه اندازه مهمان نواز بوده اند.

واژه مهمان
معادل ابجد 136
تعداد حروف 5
تلفظ mehmān
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم، صفت ) [پهلوی: mahman] ‹میهمان›
مختصات ( مِ ) [ په . ] ( اِ. )
آواشناسی mehmAn
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
مهمان واژه اصیل ایرانی هست ک اکنون در پاکستان هند و بنگلادش و نپال و قسمتی از چین و تاجیکستان و افغانستان و ترکمنستان و باکو و عراق و سوریه گفته میشه فقط یک واژه ایرانی نشان از مرز های گسترده فرهنگی و زبانی ما دارد
مدعویان
ایرمان
ارامش : ارام
به کردی کرمانجی مهمان میشه میوان . . . .
اوستایی هم میشه میوان پهلوی هم میشه میوان
مهمان:مهمان دار
مهمان همان مترادف مهمان دار است.
و اغلب وقت ها باهم هم می ایند.
houseguest
'مه' به معنی سرور و مقدم بوده است ( مهان = بزرگان ) 'مان' به معنی خانه و کاشانه. . . بنابراین 'مهمان' لقبی ستاینده
برای کسی بوده که به خانه شخص دیگر با اجازه ی وی وارد می گشته. . . مهمان = سرورِ خانه و البته میهمان هم گفته
می شود.

بپرس