مهمان کش

لغت نامه دهخدا

مهمان کش. [ م ِ ک ُ ] ( نف مرکب ) کشنده مهمان. که مهمان را از میان بردارد و بکشد. قاتل الضیف.
- مسجد مهمان کش ؛ نام مسجد افسانه ای به ری که هر که شب در او می خفت می مرد. و در مثنوی مولوی بدان اشارت رفته است :
یک حکایت گوش کن ای نیک پی
مسجدی بد برکنار شهر ری
هیچکس در وی نخفتستی ز بیم
که نه فرزندش شدی آن شب یتیم
هرکه در وی بی خبر چون کور رفت
صبحدم چون اختران در گور رفت
خویشتن را نیک از این آگاه کن
صبح آمد خواب را کوتاه کن
هر کسی گفتی که پریانند تند
اندر آن مهمان کشان با تیغ کند...
مثنوی ( دفتر سوم ).

فرهنگ فارسی

کشنده مهمان که مهمان را از میان بردارد و بکشد .

پیشنهاد کاربران

بپرس