مو ام

لغت نامه دهخدا

موأم. [ م ُ وَءْ ءَ ] ( ع ص ) کلان سر. زشت پیکر. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). بدهیکل و نازیبا. ( از اقرب الموارد ). فربه شده و کلان گشته. ( ناظم الاطباء ).

موأم. [ م ُ ءَ م م ] ( ع ص ) مقارب. || موافق. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || امر بین و آشکار. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).

موأم. [ م ُ وَءْ ءِ ] ( ع ص ) آنکه فربه می کند و کلان می گرداند. ( ناظم الاطباء ). آنکه کلان سر و زشت صورت گرداند. ( از منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

( مو آم ) ویلیام سامرست ( ۱۹۶۵ - ۱۸۷۴ م. ) نوول و نمایشنامه نویس انگلیسی در پاریس متولد شد در هایدلبرگ تحصیل کرد و از بیمارستان سنت تامس در لندن به مقام طبابت رسید اما هرگز به کار طب نپرداخت. آثار بسیار از نوول و نمایشنامه و داستان کوتاه از او باقیست . از آن جمله است : اسارت بشری ( ۱۹۱۵ ) ماه و شش پنی ( ۱۹۱۹ ) و لبه تیغ ( ۱۹۴۴ ) .

پیشنهاد کاربران

بپرس