مو بند

لغت نامه دهخدا

موبند. [ ب َ ] ( اِ مرکب ) بندی که بدان مویهای سر را بهم پیوسته دارند. شریطه ای که بدان مویها را می بندند. ( ناظم الاطباء ) :
سراسر سرآغوش و والا و موبند
چو خوبان گلروی مشکین ذوائب.
نظام قاری.
ای مقنعه و شدّه مرا صبحی و شامی
موبند و سرانداز چو نوری و ظلامی.
نظام قاری.
|| ( نف مرکب ) هنرمند و کاری گر. ( آنندراج ). || خدمتگزار زنانه. || زنی که موها را آرایش می کند. ( ناظم الاطباء ). به معنی مشاطه مجاز باشد. ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

۱ - ( صفت ) زنی که موها را آرایش کند . ۲ - خدمتکار زن . ۳ - ( اسم ) شریطه ای که بوسیله آن موها را بندند .

پیشنهاد کاربران

بپرس