مؤمنات

لغت نامه دهخدا

مؤمنات. [ م ُءْ م ِ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ مؤمنة. ( ناظم الاطباء ). زنان ایمان آورنده. زنان باایمان. ( یادداشت مؤلف ) :
در دعای مؤمنین و مؤمناتی زآنکه هست
زیر بارت گردن هر مؤمن و هر مؤمنه.
منوچهری.
جمیع مؤمنین و مؤمنات و مسلمین و مسلمات را توفیق راه راست کرامت فرمای. ( قابوسنامه ص 3 ).
برنخوانده خلق پنداری همی
مسلمات ٌ مؤمنات ٌ قانتات.
ناصرخسرو.
و رجوع به مؤمن و مؤمنه شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) جمع مومنه زنانی که بخدای ورسول ایمان آورده اند : جمیع مومنین و مومنات ومسلمین ومسلمات را توفیق راه راست کرامت فرمای .
جمع مومنه .

پیشنهاد کاربران

بپرس