میانه رو

/miyAnero/

مترادف میانه رو: معتدل

متضاد میانه رو: تندرو، افراطی، دست راستی

معنی انگلیسی:
moderate, economical, frugal, modest, reasonable, temperate, abstemious, bland, centrist, middle-of-the-road

لغت نامه دهخدا

میانه رو. [ ن َ / ن ِ رَ / رُو ] ( نف مرکب ) آن که در هیچ کاری افراط و تفریط نمی کند. ( ناظم الاطباء ). معتدل که نه به افراط گراید و نه به تفریط. معتدل درعقاید و اعمال. متوسطالسیر. ( یادداشت مؤلف ). متوسطدر افعال و اقوال. ( آنندراج ). مقتصد، میانه رو در نفقه عیال یعنی نه مسرف و نه تنگ گیر. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) آنکه در اعمال خود افراط و تفریط نکند معتدل .

فرهنگ معین

( ~. رُ ) (ص فا. ) معتدل ، کسی که نه افراط می کند نه تفریط .

فرهنگ عمید

کسی که در هیچ کاری افراط و تفریط نکند، میانه گیر.

فرهنگستان زبان و ادب

{temperate} [اعتیاد] ویژگی فردی که رفتاری میانه روانه در مصرف الکل دارد

مترادف ها

moderate (صفت)
مناسب، محدود، ارام، متعادل، ملایم، میانه رو، معتدل

frugal (صفت)
با صرفه، اندک، صرفه جو، مقتصد، میانه رو

sober (صفت)
هوشیار، سنگین، عاقل، بهوش، متین، موقر، میانه رو

temperate (صفت)
ملایم، میانه رو، معتدل

فارسی به عربی

صاحی , معتدل , مقتصد

پیشنهاد کاربران

میانه رو در مقابل منحرف هست نه تندرو .
چون راه میانه یعنی راه مستقیم است .
این حرف رهبر ماست
Moderate
Temperate
Middle of the road
اعتدال

بپرس