میل

/meyl/

مترادف میل: آرزو، آهنگ، اشتیاق، التفات، انحراف، تلنگ، تمایل، توجه، حب، خواست، کام، خواهش، داعیه، رغبت، شهوت، علاقه، عنایت، قصد، گرایش، محبت، مشیت، نیت، هوس، هوی

متضاد میل: بیزاری، نفرت

برابر پارسی: خواست، خواسته، دستیابی، کام، کامک، کشش، گرای

معنی انگلیسی:
rob, bar, shaft, axle, pin, mile, desire, wish, liking, inclination, disposition, accord, fancy, impulse, leaning, mil, mill, pleasure, proclivity, readiness, relish, rod, slope, stomach, tendency, will, willingness, catheter, [astr.] celestial latitude

لغت نامه دهخدا

میل. [ م َ ی َ ] ( ع مص ) کج گردیدن در خلقت. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

میل. [ م َ ی َ ] ( ع اِمص ) کجی و خم در خلقت. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || کجی بنا. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ).

میل. [ م َی ْ ی ِ ] ( ع ص ) مرد بسیارمال. ج ، مالة. ( منتهی الارب ، ماده م ول ) ( ناظم الاطباء ). مَوِّل. ( منتهی الارب ).

میل. [ م ُی ْ ی َ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ مائل. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به مائل شود.

میل. [ ی َ ] ( ع اِ ) ج ِ میلة. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به میلة شود.

میل. [ م َ ] ( ع مص ) میلان. میال. ممال. ممیل. میلولة. برگردیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). چسبیدن. ( ترجمان القرآن جرجانی ص 97 ) ( تاج المصادر بیهقی ). چفسیدن. گراییدن. یازیدن. گشتن. منحرف شدن. به یک سو شدن. ( یادداشت مؤلف ). || زدن. ضرب. ( یادداشت مؤلف ). || کج گردیدن شاخه درخت و وزیدن باد بر آن و چپ و راست جنبانیدن آن را. || خمیدن و کج گردیدن دیوار. || خمیدن از راه و کج کردن راه را و ترک کردن آن را. ( ناظم الاطباء ). || از راه خمیدن. ( منتهی الارب ). || خمیدن. ( منتهی الارب ) ( غیاث ) ( ناظم الاطباء ). خم شدن. ( یادداشت مؤلف ). || برگردانیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || خمانیدن. || به میانه راه رفتن. ( منتهی الارب ). || جنبیدن. ( غیاث ). بجنبیدن. ( المصادر زوزنی ). || جور کردن حاکم در حکم و ستم نمودن. ( ناظم الاطباء ). جور کردن. ( منتهی الارب ). جور و ظلم کردن حاکم. ( یادداشت لغت نامه ). || مایل شدن آفتاب به غروب یا فرو افتادن آفتاب از میانه آسمان. ( منتهی الارب ). || محبت داشتن. عشق و شوق داشتن. || اشتها داشتن. ( ناظم الاطباء ). شهرت داشتن :
به حلوا گرچه طبعت میل دارد
گر افزون خورده باشی هم تب آرد.
نظامی.
- میل کردن ؛ اشتیاق داشتن و آرزو کردن و گرایستن.
- || رغبت کردن. ( ناظم الاطباء ) ( یادداشت مؤلف ). رغبت.
- || منحرف شدن. منحرف گردیدن. کج شدن و متمایل شدن به سوی. روی آوردن به. ( از یادداشت مؤلف ) :
ترسم نکند لیلی هرگز به وفا میلی
تا خون دل مجنون از دیده نپالاید.
سعدی.

میل. [ م َ / م ِ ] ( از ع ، اِمص ، اِ ) خواهش و آرزو و رغبت. ( ناظم الاطباء ). رغبت و خواهش. ( آنندراج ). خواهش و رغبت دل. ( برهان ). توجه و اشتیاق و شوق و عشق. ( ناظم الاطباء ). توجه و به فارسی با لفظ انداختن و آوردن و دادن مستعمل. ( از آنندراج ).توجه. ( غیاث ) ( برهان ). گراه و گرای. ( ناظم الاطباء ).گرایش. هوا. رغبت و خواست. رغبت در شخص یا شی ٔ. توجه قلبی. اراده. تمایل. ( یادداشت مؤلف ) : بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( اسم ) نوعی دبوس که یک سر آن ضخیم تر از سر دیگر است و آنرا در ورزش بکار برند میل زور خانه . یامیل زورخانه . یامیل سوپاپ . محوریست که دارای بر آمدگیهای مخصوصی بنام ( بادامک ) بتعداد سوپاپهاست و عملش بازو بستن سوپاپهاست بموقع لزوم .
ده است از دهستان حومه بخش خرقان شهرستان ساوه

فرهنگ معین

[ ع . ] (اِ. ) ۱ - سیخ فلزی . ۲ - یکی از ادوات ورزش باستانی که از چوب ساخته می شود.
(مِ ) [ ع . ] (اِ ص . ) ۱ - خمیدن . ۲ - برگردیدن . ۳ - رغبت ، آرزو.

فرهنگ عمید

۱. آلت فلزی باریک و دراز به شکل لوله.
۲. (ورزش ) یکی از ادوات ورزش باستانی که از چوب ساخته می شود.
۳. آلتی که با آن سرمه به چشم می کشند.
۴. آلتی که جراح درون زخم فرومی برد.
۵. واحد اندازه گیری مسافت، برابر با یک سوم فرسخ.
۱. خواست، تمایل، رغبت.
۲. اشتها.
۳. [قدیمی] محبت.
۴. [قدیمی] خمیدن، برگردیدن، یک سو شدن.
۵. [قدیمی] انحراف.

فرهنگستان زبان و ادب

{affinity} [علوم دارویی] مقیاسی که براساس آن میزان اتصال پذیری دارو به گیرنده تعیین می شود
{cant} [حمل ونقل دریایی] تمایل سینۀ شناور به یک طرف در نتیجۀ رانش عرضی
{probe} [باستان شناسی] میله ای فلزی که آن را برای شناسایی پدیدارهای مدفون و هنوز حفاری نشده، مانند دیوارها و کف و صخرۀ طبیعی و پوشش قبور، در زمین فرومی کنند یا بر زمین می کوبند
{declination} [نجوم] یکی از دو مختصه ای که معادلِ آسمانی عرض جغرافیایی است و برای سنجش موقعیت اجرام در کرۀ آسمان استفاده و نسبت به استوای آسمان اندازه گیری می شود

گویش مازنی

/mil/ وسیله ی سرمه کشی - پاره سیمی که با آن بافتنی بافند ۳میل – برج & لوله – لوله ی تفنگ

واژه نامه بختیاریکا

دلُووِه

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی ﭐشْتَهَتْ: میل پیدا کرد
معنی رَغَباً: ازروی میل واشتیاق
معنی مُلْتَحَداً: محل میل کردن - پناهگاه
معنی طَائِعِینَ: فرمانبرداران - با میل ورغبتان
معنی لَا تَهْوَیٰ أَنفُسُکُمُ: باب میل شما نیست - مطابق هوی و هوستان نبود
معنی رُکْنٍ: هر چیزی است که ساختمان ، بعد از بنیان بر آن تکیه دارد مانند ستون و پایه.(رکون اعتمادی است که توأم با میل باشد ،به معنای میل کردن به سوی چیزی و تسکین دادن خاطر به وسیله آن است ، و کلمه رکن به معنای ناحیه قویتر و اصلی تر هر چیز است )
معنی تَرْکَنُ: اندکی متمایل شوی (رکون اعتمادی است که توأم با میل باشد ،به معنای میل کردن به سوی چیزی و تسکین دادن خاطر به وسیله آن است ، و کلمه رکن - به ضم اول آن - به معنای ناحیه قویتر و اصلی تر هر چیز است )
معنی تَّزَاوَرُ: متمایل میشود(از مصدرتزاور است به معنای تمایل که از ماده زور به معنای میل گرفته شده . )
معنی لَّا تَعُولُواْ: که منحرف نشوید (کلمه عول مصدر فعل تعولوا و به معنای میل و انحراف است )
معنی وَسِیلَةَ: وسیله - دست آویز (وسیله در اصل به معنای رساندن خود به چیزی است با رغبت و میل )
معنی قَوَاعِدَ: پایه ها - اساس ها - زنان سالخورده ای که به دلیل کهولت سن کسی میل به ازدواج با آنان ندارد(جمع قاعده است ، در عبارت "و القواعد من النساء اللاتی لا یرجون نکاحا " به معنای زنی است که از نکاح بازنشسته باشد ، یعنی دیگر کسی به خاطر پیریاش میل به او نمیکند ...
معنی لَا تَرْکَنُواْ: حتی کمی متمایل نشوید -حتی به مقدار کم هم دل خوش نکنید(رکون اعتمادی است که توأم با میل باشد ،به معنای میل کردن به سوی چیزی و تسکین دادن خاطر به وسیله آن است ، و کلمه رکن - به ضم اول آن - به معنای ناحیه قویتر و اصلی تر هر چیز است )
معنی مُتَحَرِّفاً: کسی که (برای غافلگیری دشمن)از این سو به آن سو می رود( تحرّف به معنای انحراف از خط وسط و میل به حرف است که به معنای طرف هر چیزی است )
معنی شَهْوَةً: میل شدید - از جا کنده شدن یکی از قوای آدمی بطرف خواستهاش میباشد ، خواستهای که از آن لذت میبرد ، مانند شهوت طعام و نوشیدنی ، و شهوت جنسی
معنی صَغَتْ: منحرف شد - از مسیر مستقیم مایل شد (صغت فعل ماضی از ماده صغو است ، و صغو به معنای میل و مایل شدن می باشد )
تکرار در قرآن: ۶(بار)
عدول از وسط به یک طرف. درجور و ستم بکار رود و نیزدر مطلق میل. . آنانکه از شهوات پیروی می‏کنند می‏خواهند که منحرف شوید انحرافی بزرگ . کافران دوست دارند که ایکاش از اسلحه و متاع خویش غفلت می‏کردید پس حمله می‏کردند به شما همگی به یکبار. میل در آیه به معنی حمله است که آن انحراف و میل از اردوگاه به سوی دشمن است. * . هرگز نخواهید توانست اینکه میان زنان به عدالت رفتار کنید(رجوع به «علق») هرچند بدان حریص باشید پس از زنیکه دوست ندارید به آنکه دوست می‏دارید به تمام عدول نکنید که در نتیجه وی را بلاتکلیف گذارید.

دانشنامه عمومی

میل (آذربایجان). میل ( به زبان لاتین: Mil، همچنین ارجونیکیدزه Orconikidze ) یک منطقه مسکونی در جمهوری آذربایجان است که در شهرستان بیلقان واقع شده است. میل ۱۹۷۵ نفر جمعیت دارد. [ ۱]
عکس میل (آذربایجان)عکس میل (آذربایجان)

میل (اخترشناسی). مِیل ( به انگلیسی: declination، به اختصار: dec، نماد: δ ) یکی از دو مختصه ای است که معادلِ آسمانی عرض جغرافیایی است و برای سنجش موقعیت اجرام در کرهٔ آسمان استفاده و نسبت به استوای آسمان اندازه گیری می شود.
میل به کوچک ترین زاویه بین یک شی معین و استوای سماوی گفته می شود.
از °۹۰ - درجه تا °۹۰+ درجه تغییر می کند و اگر جسمی در نیم کره شمالی سماوی و در میل خاصی باشد حداکثر در متمم عرض جغرافیایی معادل آن و جنوبی دیده خواهد شد و برعکس مثلاً میل ستاره شباهنگ °۱۶ - است پس در عرض های جغرافیای بالاتر از +۷۴° دیده نخواهد شد.
عکس میل (اخترشناسی)

میل (زرندیه). میل روستایی است از توابع بخش خرقان شهرستان زرندیه در استان مرکزی ایران.
روستا از طرف شمال شرق با موسی آباد و آفتابرو و از شرق با خشکرود و از جنوب با الویر و عباس آباد و از مغرب با ده کبودکمر همسایه است این روستا کنار رود خانه شیرین چای واقع است که از کوه های مرتفع خرقان چشمه می گیرد. شغل اصلی مردم روستا دامپروری و کشاورزی است و به زبان ترکی تکلم می کنند.
این روستا در دهستان الویر قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۲۷۶ نفر ( ۷۶ خانوار ) است.
عکس میل (زرندیه)

میل (فیلم ۲۰۰۳). میل ( به هندی: Khwahish ) و ( به انگلیسی: Desire ) فیلمی هندی محصول سال ۲۰۰۳ و به کارگردانی گویند منون است. در این فیلم بازیگرانی همچون هیمانشو مالیک، مالیکا شراوات و شیواجی ساتام ایفای نقش کرده اند.
عکس میل (فیلم ۲۰۰۳)

میل (یکای پول). میل ( به انگلیسی: Mill ) یا میلی ( به انگلیسی: mille ) ( نماد: ₥ ) ( گاهی در بریتانیا، در مورد مالیات بر دارایی در ایالات متحده آمریکا، و قبلاً در قبرس و مالت ) یک یکای پول انتزاعی است که گاهی در حسابداری استفاده می شود. در ایالات متحده، این واحد فرضی معادل یک هزارم دلار آمریکا ( یک صدم دایم یا یک دهم سنت ) است. در طول چند دهه در بریتانیا بحث درمورد قرارگرفتن به عنوان یک هزارم پوند استرلینگ وجود داشته است.
چندین ارز دیگر از میلی استفاده می کردند، مانند لیره مالت.
نام این پول از واژه از لاتین millesimum به معنی «هزارم» گرفته شده است.
عکس میل (یکای پول)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

میل (اخترشناسی). مِیْل (اخترشناسی)(declination)
در اخترشناسی، مختصه ای در کرۀ آسمانی. کرۀ آسمانی کرۀ فرضی احاطه کنندۀ زمین است. این مختصه نظیر عرض جغرافیایی در سطح زمین است. مِیل صفر درجه در استوای آسمانی شروع، و به ۹۰ درجه در قطب های شمال و جنوب آسمانی می رسد.

میل (فلسفه). مِیْل (فلسفه)
(در لغت به معنی کشش و رغبت) اصطلاحی در فلسفه، به معنی هیئت خاصی در موجود که به سبب آن به سوی بالا یا پایین حرکت می کند. در فلسفۀ طبیعی قدیم برای هریک از عناصر اربعه جایگاهی طبیعی برمی شمردند که این عناصر بدان «میل طبیعی» داشتند، مثلاً جایگاه خاک در پایین و جایگاه آتش در بالا بود. همۀ اجسام برحسب میزان ترکیب شان از این عناصر میلی طبیعی به سمت پایین یا بالا داشتند، مثلاً جایگاه سنگ در پایین بود و میل طبیعی به سمت پایین داشت. به این ترتیب اگر در شیء به واسطۀ قوۀ قاسری، حرکتی خلاف میل طبیعی ایجاد می شد «میل قَسْری» در حرکت شیء اعتبار می گردید که زوال پذیر و موقت بود، مثلاً حرکت سنگ به سمت بالا براثر پرتاب شدن با دست، میل قسری شمرده می شد.

میل (معماری). ستون یا مناره ای مخروطی شکل که در اصل آن را به عنوان نشانه و علامت برای تعیین مسافت در جاده ها نصب می کردند تا فاصله را برحسب میل (واحد اندازه گیری در قدیم) نشان دهد. بعدها به هر بنای یادبود شبیه به مناره و برج نیز میل می گفتند. برخی از میل های معروف تاریخی عبارتند از؛ میل رادکان، میل کرات، میل نادری و میل آهنگان.

جدول کلمات

شوق

مترادف ها

stomach (اسم)
بطن، میل، اشتها، معده، سیرابی

addiction (اسم)
خو گرفتگی، عادت، اعتیاد، اعتیاد دادن، میل، تمایل، خوی، طبع، فرقه

bar (اسم)
تیر، میل، بار، وکالت، میله، مانع، شمش، خط، میکده، بار مشروب فروشی، دادگاه، نرده حائل، هیئت وکلاء، سالن مشروب فروشی، بند آب، جای ویژه زندانی در محکمه

desire (اسم)
میل، مقصود، مراد، مرام، ارزو، طلب، خواهش، خواست، ارمان، کام

liking (اسم)
میل، تمایل، مهر، حساسیت، ذوق، شهوت و میل

tendency (اسم)
میل، تمایل، توجه، استعداد، گرایش، زمینه، علاقه مختصر

will (اسم)
میل، ارزو، نیت، اراده، قصد، خواهش، خواست، وصیتنامه، مشیت، وصیت

shaft (اسم)
تیر، میل، محور، میله، دسته، خدنگ، گلوله، چوب، پرتو، بدنه، استوانه، دودکش، ستون، بادکش، نیزه، قلم، چاه، چوبه

propensity (اسم)
میل، خوی، تمایل طبیعی، گرایش، رغبت، علاقه شدید به چیزی، میل باطنی

leaning (اسم)
انحراف، میل، تمایل، طبع، کجی، علاقه شدید به چیزی، تمایلات

goodwill (اسم)
میل، مصلحت، حسن تفاهم، حسن نیت، خوش نیتی

penchant (اسم)
میل، علاقه، ذوق، میل وافر، امادگی، میل شدید

relish (اسم)
میل، اشتها، خوش مزگی، چاشنی، طعم، مزه، خوش طعمی، ذوق، رغبت، مقدار کم، ذائقه

axle (اسم)
میل، محور، میله، چرخ، چرخه، اسه، دنده، میله چرخ فرمان

rod (اسم)
میل، میله، قدرت، چوب، عصا، ترکه، برق گیر

bent (اسم)
میل، خوی، خم، خمیدگی، علف بوریا، علف نیزار، علف شبیه نی، نشیب

vocation (اسم)
کار، میل، حرفه، کسب، صدا، احضار، پیشه، شغل، حرفهای، هنرستانی

inclining (اسم)
میل، تمایل، تعظیم

predilection (اسم)
میل، رجحان، علاقه شدید به چیزی، جانبداری، برگزیدگی، تمایل قبلی

zest (اسم)
میل، خوش مزگی، مزه، رغبت

hade (اسم)
میل، کجی، شیب تمام

milestone (اسم)
میل، علامت، مرحله برجسته، فرسخ شمار، مرحله مهمی از زندگی

predisposition (اسم)
میل، استعداد، امادگی، تمایل قبلی

proclivity (اسم)
میل، تمایل، خوی، تمایل طبیعی به چیز بد

فارسی به عربی

بهجة , حانة , خیال , دعامة , دور , رغبة , س , طعم , قائمة , معدة , مقعد , میل

پیشنهاد کاربران

خواهش
هوس
در کوردی
هر طور میلِ ده =هر طور می خواهی یا هر طور نظر تو ست .
واحد مسافت است چیزی در حدود چهار هزار متر ( وز چنان بانگ بلند و نعره ها / که به میلی میرسید از وی صدا )
one's liking for sth/someone
مراقبت ، مواطبت در زبان ملکی گالی بشکرد
جهت ، سو در زبان ملکی گالی بشکرد
میل:
دکتر کزازی در مورد واژه ی " میل" می نویسد : ( ( میل با همین ریخت در فرانسوی و اسپانیایی به معنی هزار و با ریخت " مایْل " در انگلیسی کار برد دارد ، در پارسی سنجه ای است برای اندازه گیری مسافت ، برابر با یک سوم فرسنگ . این واژه از millia در لاتین ، به معنی هزار گام ، بر آمده است . ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( رده بر کشیده سپاهش دو میل ؛
به دست ِچپش ، هفتصد ژَنده پیل ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 225. )

میل mil: [اصطلاح صنایع دستی]سیخ جوراب بافی، میله ی بافتنی
مِیل:[اصطلاح صید ]تخته جلو لنج که یک سر آن ( سر پایین ) به بیس متصل می باشد.
گرایش
در پارسی " گرز " به چیم افزار لوله ای، مانند : گرزلنگ = میل لنگ، گرزباستانی = میل باستانی
" گرایش ، مانند : گرایش به نیکی = میل به نیکی "
در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو.

قصد
میل مرزی میله هایی که برای علامت مرزی بین دو کشور در زمین کاشته میشود
ارزو
در زبان لری بختیاری به معنی
نظر. لازم. احتیاج. می خواهی
هر چه میل خوت بو؛هرچه نظر
خودت باشدmael
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس