میناگری

لغت نامه دهخدا

میناگری. [ گ َ ] ( حامص مرکب ) میناکاری. میناسازی. شغل و عمل میناگر و میناکار. کار کردن با مینا :
هر سنگ را کز ساحری کرده صبا میناگری
از خشت زر خاوری میناش دینار آمده.
خاقانی.
رجوع به میناکاری و میناسازی شود. || کیمیاگری. ( ناظم الاطباء ) :
اینچنین اکسیرها اسرار تست
اینچنین میناگری ها کار تست.
مولوی.
دیده دل کو به گردون بنگریست
دیده کانجا هر دمی میناگریست.
مولوی.
|| ( اِ مرکب ) محل و جای میناکاری. محلی که استاد میناکار درآن جا کار کند.

فرهنگ فارسی

مینایی ( صفت ) ۱ - شیئی که بر روی آن میناکاری شده باشد. ۲ - آنچه برنگ مینا باشد. یا آسمان ( گردون ) مینایی . آسمان آبی سپهرلاجوردی : فروغ از تست انجم را براین ایوان مینوگون شعاع ازتست مرمه را برین گردون مینایی ( سنائی )

پیشنهاد کاربران

مینا کاری هنری است که طرح های متفاوتی که معمولاً با قلم سفید است بر روی ظروف مسی، نقره ای و طلایی نقش می شود. رنگ زمینهٔ زیر نقوش معمولاً به رنگ های آبی، سبز و گاهی قرمز می باشد که اگر به چشم هنر به داخل
...
[مشاهده متن کامل]
ظروف منقوش مینا بنگریم یادآور پهنای زیبای آبی آسمان باشد. شاید به همین خاطر است که اسم این هنر را مینا کاری نامیده اند که به آن میناکاری و مینا سازی گویند.

بپرس