نافرمان

/nAfarmAn/

مترادف نافرمان: تخس، چموش، خلیع، سرکش، طاغی، عاصی، عاق، عصیانگر، گردنکش، متجاسر، یاغی

معنی انگلیسی:
stroppy, balky, defiant, disobedient, insubordinate, mean, noncompliant, perverse, rambunctious, rebel, rebellious, recalcitrant, refractory, unruly, wayward, wild

لغت نامه دهخدا

نافرمان. [ ف َ ] ( ص مرکب ) آنکه امتثال نکند. ( آنندراج ). طاغی. ( دهار ). یاغی. طاغی. غیرمطیع. سرکش. ( ناظم الاطباء ). کنود. قروف. عقق. عاق. طمل. ( از منتهی الارب ). عاصی. عصی. متمرد. سرکش. گردنکش. که فرمان نکند. که فرمان نبرد : دختری که داشت به نکاح من درآورد، دختری بدخوی ستیزه روی نافرمان. ( گلستان ). و چون عاصی و نافرمان بوده اند آنقدر که خواسته اند استخراج کرده اند. ( تاریخ قم ص 166 ).
چون ز آتش می شود پشت کمان سخت نرم
در سر مستی چرا آن شوخ نافرمان تر است.
صائب ( از آنندراج ).
دل اگر سر کشد از خط بسپارش توبه زلف
چاره زنجیر بود بنده نافرمان را.
یغما.
- اسب نافرمان ؛ حرون. سرکش.
- نفس نافرمان ؛ نفس سرکش : و محتمل است آنکه یکی را از درویشان نفس نافرمان قضای شهوت خواهد. ( گلستان ).
|| فاسق. ( ربنجنی ). فاجر. ( منتهی الارب ).

نافرمان. [ ف َ ] ( اِ ) گلی است که آن را زبان به قفا گویند. ( رشیدی ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

۱ - (صفت ) آنکه فرمان نبردیاغی سرکش : [و چون عاصی و نافرمان بوده اند آن قدر که خواسته اند استخراج کرده اند ] یااسب نافرمان . اسب سرکش و حرون . یا نفس نافرمان .نفس سرکش . ۲ - ( اسم ) زبان درقفا.

فرهنگ معین

(فَ ) (ص . ) یاغی ، سرکش .

فرهنگ عمید

سرکش، متمرد، یاغی، خودسر.

واژه نامه بختیاریکا

سَر وُر دار
تی پیسِه؛ تی پیلِه؛ سِبِرِق؛ پوز کش؛ بَرد گَوری

مترادف ها

naughty (صفت)
شیطان، نا فرمان، بدذات

disobedient (صفت)
خیره، شیطان، سرکش، سرپیچ، متمرد، نامطیع، عاصی، گردن کش، نا فرمان

insubordinate (صفت)
سرکش، گردن کش، نا فرمان

indocile (صفت)
سرکش، نا فرمان، رام نشدنی، تعلیم ناپذیر

فارسی به عربی

عاصی
شقی

پیشنهاد کاربران

mean
بد رکاب
لهجه و گویش تهرانی
نافرمان
عاصی . . . . طاغی . . . . چموش . . . . عاق . . . خلیع. . . . سرکش . . . .
یاغی. . . . تخس. . . .

بپرس