نامرتب

/nAmorattab/

مترادف نامرتب: آشفته، بی نظم، پراکنده، شلخته، شوریده، مختل، نابسامان، ناجور، ناساز، نامنظم

متضاد نامرتب: آشفته، بسامان، مرتب

برابر پارسی: پراکنده، پساپیش، نا به سامان، نابسامان

معنی انگلیسی:
amorphous, casual, disorderly, erratic, grubby, irregular, messy, rambunctious, slatternly, sloven, unkempt, unsettled, untidy, upside down, mussy

لغت نامه دهخدا

نامرتب. [ م ُ رَت ْ ت َ ] ( ص مرکب ) بی نظم و ترتیب. نامنظم. نامدون.

فرهنگ فارسی

( صفت ) آنچه که دارای نظم وترتیب نیست نامنظم مقابل مرتب .

واژه نامه بختیاریکا

جِتِنیدِه؛ قَو قَو
پیشکِنیدِه؛ کَمبیلی؛ جند بالا قاش

مترادف ها

disordered (صفت)
بی نظم، بی ترتیب، اشفته، نا مرتب، نامنظم، مختل شده

irregular (صفت)
غیر عادی، بی ترتیب، خلاف قاعده، غیر معمولی، بی قاعده، نا مرتب، بی رویه

disheveled (صفت)
ژولیده، اشفته، پریشان، نا مرتب

sloppy (صفت)
کثیف، شلخته، درهم و برهم، نا مرتب

untidy (صفت)
درهم و برهم، نا مرتب

unequal (صفت)
نا مرتب، نابرابر، نامساوی، غیر متعادل، غیر مساوی

فارسی به عربی

بشکل متخلف , غیر مرتب , مشعث , مهمل
شاذ

پیشنهاد کاربران

بی نظم و نسق ؛ آشفته و نابسامان . نامنظم و بی ترتیب :
ناف هفته بد و از ماه رجب کاف و الف
که برون رفت از این خانه ٔ بی نظم و نسق .
حافظ ( دیوان چ قزوینی - غنی ص 369 ) .
نامرتب
مشوش

بپرس