نابجا

/nAbejA/

مترادف نابجا: بیجا، بی ربط، بی مورد، بی موقع، نادرست، ناساز، ناصواب، نامربوط، نامناسب

متضاد نابجا: بجا صواب

معنی انگلیسی:
ill-advised, ill-considered, improper, inapt, incorrect, inopportune, infelicitous, injudicious, mistaken, [dot.] adventitious

لغت نامه دهخدا

نابجا.[ ب ِ ] ( ص مرکب ) در غیر محل. نه بجای خویش. بی جا. بی مورد. بی موقع. مقابل بجا: گفتاری نابجا. اعمالی نابجا. کارهای نابجا. || در اصطلاح طبیعی ، عَرَضی . ( لغات فرهنگستان ).

فرهنگ فارسی

بی موقع، بی مورد، کاری که درموقع مناسب انجام نشود

فرهنگ عمید

بی موقع، بی مورد، کاری یا چیزی که به موقع و در جای مناسب خود نباشد، نابرجا.

مترادف ها

aberrant (صفت)
نابجا، منحرف، گمراه، کجراه، بی راه

improper (صفت)
نابجا، نامربوط، نا شایسته، نا مناسب، نالایق، بی جا، خارج از نزاکت

malapropos (صفت)
نابجا، نا بهنگام، نا مناسب، بی موقع، بی محل

فارسی به عربی

ضال

پیشنهاد کاربران

چیزی که در جای خود قرار نگیرد.
ill - matched
مثل پوستین تابستان ؛ چیزی نه بجایگاه خود. بی ارز. بیهوده :
روئی که چو آتش بزمستان خوش بود
امروز چو پوستین بتابستانست.
سعدی.
نابجا و نابهنگام
Irrational غیر منطقی

بپرس