ناتوان کردن


معنی انگلیسی:
debilitate, disable, impoverish, incapacitate, prostrate, weaken

مترادف ها

invalidate (فعل)
باطل کردن، ناتوان کردن، علیل کردن

disable (فعل)
عیب دار کردن، عاجز کردن، ناتوان کردن، از کار انداختن، ناتوان ساختن، زله کردن، فاقد صلاحیت قانونی کردن

debilitate (فعل)
تضعیف کردن، ناتوان کردن، ضعیف کردن

invalid (فعل)
باطل کردن، ناتوان کردن، علیل کردن

enervate (فعل)
بی اثر کردن، ناتوان کردن، سست کردن، بی رگ کردن، بی حال کردن، جسما ضعیف کردن

gruel (فعل)
ناتوان کردن

فارسی به عربی

ابطل , ثرید

پیشنهاد کاربران

دیوار کسی را کوتاه ساختن ؛ عاجز و زبون گردانیدن. ( آنندراج ) . ضعیف ساختن و ناتوان کردن. ( ناظم الاطباء ) .

بپرس