ناخن فروکردن

لغت نامه دهخدا

ناخن فروکردن. [ خ ُ ف ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) کنایه از تأثیر کردن در مزاج :
کند نغمه مستانه ناخن فرو
که چون باد پیچد صدا در کدو.
ظهوری ( از آنندراج ).
- ناخن در جگر فروکردن . رجوع به ناخن در جگر شکستن شود :
فرو کرده ای ناخنی در جگر
نباشد چرا دیده گلبرگ تر؟
ظهوری ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - نوک ناخن را داخل چیزی کردن و خراشیدن . ۲ - تاثیرکردن : کند نغمه مستانه ناخن فرو که چون باد پیچد صدا در کدو. ( ظهوری )

پیشنهاد کاربران

بپرس