ناراحت

/nArAhat/

مترادف ناراحت: آشفته، بدبخت، بدحال، دلگیر، دلواپس، مشوش، مضطرب، ناآرام

متضاد ناراحت: آرام، راحت

برابر پارسی: آزرده، اندوهگین، ناسوده، نژند، نگران، دلگیر

معنی انگلیسی:
diagonal, edgy, sick, tense, uncomfortable, uneasy, unquiet, annoyance, inconvenient, up-tight, uptight, inclined to make trouble or mischief

لغت نامه دهخدا

ناراحت. [ ح َ ] ( ص مرکب ) در تداول ، ناآرام. بی آرام. که آرام و مطیع نیست. آشوب طلب. فتنه انگیز. طاغی. سرکش که آشوب و بلوا به پا می کند. شرانگیز. که آرام نمی گیرد. || که در آن راحت و آسایش نیست. که در آن نمی توان راحت بود: جای ناراحت. لباس ناراحت.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - آنچه که در آن راحت و آسایش نیست : جای ناراحت لباس ناراحت وضع ناراحت . ۲ - نا آرام آشوب طلب : [ آدم ناراحتی ] . ۳ - مضطرب مشوش : [ من بخاطر شما ناراحتم ] ۴ - عصبانی .

فرهنگ معین

(حَ ) [ فا - ع . ] (ص . ) ۱ - آن چه که در آن راحت وآسایش نیست . ۲ - ناآرام ، آشوب طلب . ۳ - مضطرب ، پریشان .

فرهنگ عمید

۱. غمگین.
۲. مضطرب، پریشان.
۳. فاقد راحتی و آسایش.
۴. خشمگین، عصبانی.

واژه نامه بختیاریکا

اَقه دِرده؛ بُرگِ کِر؛ بِه تَنگ؛ به قمُو؛ به گُند؛ تش به جُو؛ تش به سر؛ چُر؛ دِل گِرُو؛ کِر؛ گِم زیده؛ گِند؛ گِند زِیدِه؛ سه به نر دو به قُند ( یا گُند ) ؛ به غیظ؛چُرنیدِه

جدول کلمات

اسی

مترادف ها

uneasy (صفت)
پریشان خیال، مضطرب، ناراحت، بیارام

upset (صفت)
اشفته، نژند، ناراحت

disturbed (صفت)
مضطرب، اشفته، مختل، پریشان، مختل شده، ناراحت، پریشان حال

fidgety (صفت)
بی قرار، ناراحت، بی آرامی

unhandy (صفت)
غیر ماهر، ناراحت، مشکل بدست امده، نامناسب برای حمل و نقل

distraught (صفت)
شوریده، ناراحت، پریشان حواس

inconvenient (صفت)
ناجور، ناراحت

tense (صفت)
سفت، سخت، وخیم، ناراحت، کشیده، عصبی وهیجان زده

uncomfortable (صفت)
ناراحت

fretful (صفت)
ناراحت، اخمو، جوشی

incommodious (صفت)
ناراحت

فارسی به عربی

انزعاج , زمن , غیر مناسب , متململ , مزعج , مشاکس , مضطرب

پیشنهاد کاربران

دل خون، خون دل
غم سوده
ناخوش
ناراحت :unhappy
معنی: غمگین، آشفته، نا آرام، دلواپس
ناراحت یعنی کسی که غمگین است
از نظر من، این واژه اشتباه جا افتاده و به معنی �غمگین� شناخته می شه؛ درحالی که فکر میکنم باید به موقعیتی گفته شه که فرد/شیء راحت نیست.
درست مثل Comfortable و Uncomfortable
دلخور
It’s me when sad
دربرابراین واژه تازی، می توان ازواژه پارسی ناخشنودبهره جست
ناراحت:
Sad
دمق، اسی، آشفته، بدبخت، بدحال، دلگیر، دلواپس، مشوش، مضطرب، ناآرام
دمق
ناراحت = بدون آرامش ، ناآرام
واژه ی راحت که از رهات میاید خود پارسی ست که باید آنرا راهت نوشت، پیشوند �نا� که در آغاز برخی از لغت ها می آید تا براکس انرا نشان دهد در ناراحت دیده میشود بنابراین ناراحت را باید ناراهت نوشت.
متضاد راحت، غمگین و آشفته
مَحزون
غمگین مظطرب پریشان
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس