ناکح

لغت نامه دهخدا

ناکح. [ ک ِ ] ( ع ص ) اسم فاعل از نکح است. ( المنجد ) ( اقرب الموارد ). رجوع به نکح شود. || نکاح کننده. ذات زوج. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ).آنکه ازدواج میکند. ( از معجم متن اللغة ). زن دارای شوهر. ( ناظم الاطباء ). زن شوهرکننده. زن شوهردار. که همسر دارد. زوج. زوجه. آنکه نکاح کند. کابین کننده. || جماع کننده.

فرهنگ فارسی

کسی که زناشویی کند، مردزن دار، زن شوهردار
(اسم ) نکاح کننده ازدواج کننده جمع : ناکحین .

فرهنگ معین

(کِ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - مرد زن دار. ۲ - زن شوهردار.

فرهنگ عمید

آن که خطبۀ عقد ازدواج را می خواند، عاقد.

جدول کلمات

مرد زن دار , زن مرد دار

پیشنهاد کاربران

بپرس