نساجی

/nassAji/

مترادف نساجی: بافندگی، جولاهی

برابر پارسی: بافندگی، جولایی، ریسندگی و بافندگی

لغت نامه دهخدا

نساجی. [ن َس ْ سا ] ( حامص ) بافندگی. شغل و صنعت نساج. ( ناظم الاطباء ). جولاهی. جولاهگی. جامه بافی. حوک. حیاک. حیاکت. || ( اِ ) آنجا که بافندگی کنند. جای بافندگی و جولاهگی و کارگاه پارچه بافی. کارخانه نساجی.

فرهنگ فارسی

۱ - شغل وعمل نساج نساجت ( هنربافندگی ) ۲ - ( اسم ) مالیات نساجی یاخمس نساجی .مالیات بیست درصدی که درقدیم بدستگاههای دستی نساجی تعلق میگرفت .

جدول کلمات

بافندگی

مترادف ها

loom (اسم)
نساجی، دستگاه بافندگی، کارگاه بافندگی، جلوهگری از دور، جولایی

فارسی به عربی

منوال

پیشنهاد کاربران

بپرس