نسبت دادن


برابر پارسی: بربستن، پیونددادن

معنی انگلیسی:
accuse, accredit, ascribe, assign, attribute, attribution, impute, predicate

لغت نامه دهخدا

نسبت دادن. [ ن ِ ب َ دَ ] ( مص مرکب ) منسوب کردن. ( یادداشت مؤلف ). بستن به. اسناد :
کدو بود چاهی تهی از فروغ
به او نسبت نور دادن دروغ.
ملاطغرا.
در میکده بی پاوسریهاست ، سروپا
نسبت به خود آنکس که دهد نقص تمام است.
واله ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) انتساب دادن ( کسی رابکسی یا چیزی رابکسی یاچیزی رابچیزی ).

فرهنگ معین

( ~. دَ ) [ ع - فا. ] (مص م . ) منسوب کردن ، انتساب دادن .

فرهنگستان زبان و ادب

{assign} [رایانه و فنّاوری اطلاعات] دادن یک مقدار مشخص به یک متغیر در برنامه

مترادف ها

attribution (اسم)
اختیار، تخصیص، نسبت دادن

imputation (اسم)
نسبت دادن، بستن به

ascribe (فعل)
دانستن، نسبت دادن، اسناد دادن، حمل کردن، کاتب، رونوشت برداشتن

credit (فعل)
نسبت دادن، اعتقاد کردن، در ستون بستانکار وارد کردن

attribute (فعل)
نسبت دادن، حمل کردن

attach (فعل)
ضمیمه کردن، پیوستن، چسباندن، پیوست کردن، نسبت دادن، بستن، الصاق کردن، گذاشتن، ضبط کردن، دلبسته شدن

impute (فعل)
متهم کردن، دادن، نسبت دادن، بستن، اسناد کردن

فارسی به عربی

ائتمان , اربط , انسب الیه , خاصیة

پیشنهاد کاربران

استناد
credit
نسبت دادن ( چیزی به چیزی/کسی ) ،
( غیرمالی ) به حساب کسی گذاشتن
e. g. he has been credited with many inventions
اختراعات زیادی را به او نسبت می دهند.
اطلاق
اسناد

بپرس