نشمه
مترادف نشمه: رفیقه، روسپی، مترس، معشوقه
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
دست بویناک از چربش و جز آن . یدی نشمه دست من بویناک است از چربش و جز آن .
فرهنگ معین
پیشنهاد کاربران
نُس نُس
( لهجه و گویش تهرانی )
معشوقه، نشمه
( لهجه و گویش تهرانی )
معشوقه، نشمه
نَشمَه در گویش یزدی یعنی معشوقه پنهانی