نصارای نجران

پیشنهاد کاربران


حضرت علی علیه السلام نفس پیامبر است به شهادت قرآن . آیه ۶۱سوره أل عمران .
علی ‏اکبر بابازاده
1ـ در سال دهم هجرت گروهی از نصاراى نجران به نمایندگی از سوى مسیحیان به مدینه آمده، و گفتند: دین شما چه فضیلتی بر دین ما دارد؟ و چرا ما به شما مسلمانان �جزیه� بدهیم؟
...
[مشاهده متن کامل]

پیامبر اسلام، دلایل زیادى در جامعیت و تکامل اسلام بیان داشتند، ولی تعصب و هواهاى نفسانی نگذاشت افراد مزبور حقایق اسلام را از زبان پیامبر بزرگ ما بپذیرند، در این هنگام آیه زیر براى داورى میان دو گروه نازل شد:
�فمن حاجک فیه من بعد ما جاءک من العلم فقل: تعالوا ندع ابنائنا و ابنائکم و نسائنا و نسائکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنت الله على الکاذبین� آیه ۶۱سوره أل عمران . ( 1 )
هرگاه بعد از علم و دانشى که درباره مسیح به تو رسیده، باز کسانى با تو به محاجه و ستیز برخیزند، به آنها بگو �بیائید ما و شما در برابر یکدیگر با فرزندان و زنان و نفوس خود مباهله نموده، و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم�.
رسول گرامی اسلام پس از دریافت این آیه �نصاراى نجران� را به �مباهله� دعوت کرد، قرار شد در روز معینی هر دو گروه با افراد خود به مباهله بیایند، و همدیگر را نفرین کنند، تا خداوند گروه باطل را نابود سازد.
روز موعود فرا رسید، و نصارا را دیدند پیامبر اسلام با �امام حسن و حسین و حضرت فاطمه و حضرت امیر المومنین� علیهم السلام بیرون آمد، و آن چنان عظمت و بزرگوارى اهل بیت آنان رامرعوب ساخت که گفتند � اگر اینان از خدا بخواهند که کوهها را نابود سازد هر آینه مستجاب مى‏گردد� ( 2 ) و لذا از مباهله خوددارى نموده، و آماده پرداخت �جزیه� شدند.
آنچه از این آیه و قضیه تاریخی به بحث ما مربوط است این که: خداوند متعال �حسنین� را فرزندان رسول خدا معرفی نموده و فاطمه زهرا علیها السلام را اسوه زنان بیان داشته، و �امیر المومنین� علی علیه السلام را �نفس پیامبر� آورده است که ارزش وجودى علی را می رساند، و نشان می دهد که جایگاه علی و مقام وى، جایگاه و مقام پیامبر است !!
خوشبختانه اکثر مفسرین قریب به اتفاق اعم از شیعه و سنی به این حقیقت اعتراف کرده ‏اند و مورخین و محققین اهل سنت در کتابها و سیره‏ هاى خویش به این موضوع اشاره نموده و على علیه السلام رانفس پیامبر خوانده‏اند، که شما خوانندگان عزیز مى‏توانید مراجعه فرمائید . ( 3 ) .
�احمد بن حنبل� در مسند خود می ‏نویسد: گروهی از نمایندگان قوم �ثقیف� به حضور پیامبر خدا آمدند، و مذاکراتی را با آن حضرت انجام داده، ولى در گفتار خویش سرسختى نشان دادند، رسول گرامی اسلام خطاب به آنان فرمودند:
�لتسلمن، او لا بعثن الیکم رجلا منى عدیل نفسى، فلیضربن اعناقکم و لیسبین ذراریکم و لیاخذن اموالکم� قال عمر: فما تمنیت الامارة الا یومئذ و جعلت انصب له صدرى رجاء ان یقول: هو هذا. فالتفت فاخذ بید على و قال: �هو هذا� مرتین. � ( 4 )
یا اسلام را بپذیرید، و یا مرد بزرگوارى را که از من است، و مساوى من مى‏باشد به سوى شما خواهم فرستاد، او در صورت جنگ کردن گردن شما را مى‏زند، و زنانتان را اسیر مى‏گیرد، و اموالتان را به نفع اسلام تصرف مى‏نماید، �عمر بن خطاب� مى‏گوید: من هرگز مقام فرماندهى را آرزو نکردم، جز در این روز، و با خود مى‏گفتم: اى کاش پیامبر خدا مرا به این کار منصوب کند، ولى او دست روى على علیه السلام گذاشته و فرمود: آن شخص همین مرد بزرگوار است، و این را دو بار متذکر شد.
این حدیث را به صراحت على علیه السلام را نفس پیامبر و مساوى با وى معرفى مى‏کند.
پی ‏نوشتها:
. 1 سوره آل عمران آیه 61
. 2 �هذه وجوه لو اقسمت على الله ان یزیل الجبال لازالها�
. 3 کامل ابن اثیر ج 2 ص 293، صحیح مسلم ج 7 ص 120، تفسیر طبرى ج 3 ص 192، مسند احمد بن حنبل ج 1 ص 185، سنن ترمذى فى فضائل على، و تاریخ الخلفاء سیوطى ص 65، احقاق الحق ج 3 ص 46 تفسیر فخر رازى ج 8 ص 85، جامع الاصول ج 9 ص . . . 470
. 4 مسند احمد بن حنبل کتاب الفضائل لعلى ( ع ) بنقل از ابن ابى الحدید ج 9 ص 167 خبر الثانى .
آفتاب ولایت ص 76

بپرس