نضیج

لغت نامه دهخدا

نضیج. [ ن َ ] ( ع ص ) میوه رسیده و پخته هرچه باشد. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ). میوه وگوشتی که رسیده و پخته و قابل خوردن شده باشد. ناضج. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). میوه پخته و دمل پخته وماده پخته هر چیز که پختگی آن از آتش نباشد. ( غیاث اللغات ). رسیده. پخته. به کمال رسیده و صالح برای غایة مطلوبه شده. ( یادداشت مؤلف ). نعت است از نضج. رجوع به نَضج و نُضج شود. || نضیج الرأی ؛ استوارخرد. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

هرچیزپخته، میوه رسیده
(صفت ) ۱ - هرچیز پخته. ۲ - میوه رسیده .

فرهنگ معین

(نَ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - هرچیز پخته . ۲ - میوة رسیده .

پیشنهاد کاربران

به نظم و نثر هم در خراسان میگویند مثلا فلانی طبع و نظم و نثر نضیجی داشت

بپرس