نقطه گذاری کردن


معنی انگلیسی:
punctuate

مترادف ها

point (فعل)
نشان دادن، اشاره کردن، متوجه ساختن، گوشه دار کردن، تیز کردن، نوک گذاشتن، خاطر نشان کردن، نقطه گذاری کردن، نوک دار کردن

zero (فعل)
نقطه گذاری کردن، روی صفر میزان کردن

punctuate (فعل)
تاکید کردن، نقطه گذاری کردن، نشان گذاری کردن

فارسی به عربی

صفر , نقطة

پیشنهاد کاربران

بپرس