نمایش دادن


معنی انگلیسی:
act, show, stage

لغت نامه دهخدا

نمایش دادن. [ ن ُ / ن ِ / ن َ ی ِ دَ ] ( مص مرکب ) نشان دادن.در انظار گذاشتن. به چشم مردم کشیدن. تظاهر کردن.

فرهنگ فارسی

نشان دادن . در انتظار گذاشتن . به چشم مردم کشیدن . تظاهر کردن .

فرهنگستان زبان و ادب

[سینما و تلویزیون] ← نمایش 1

مترادف ها

perform (فعل)
انجام دادن، بازی کردن، نمایش دادن، اجرا کردن، کردن، بجا آوردن، ایفا کردن

execute (فعل)
ادا کردن، عمل کردن، نمایش دادن، اداره کردن، اجرا کردن، اعدام کردن، عمل اوردن، قانونی کردن، نواختن

act (فعل)
برانگیختن، عمل کردن، رفتار کردن، کنش کردن، کار کردن، جان دادن، روح دادن، اثر کردن، بازی کردن، نمایش دادن

display (فعل)
نمایش دادن، نشان دادن، اشکار کردن، تظاهر کردن، نمایاندن، ابراز کردن

represent (فعل)
نمایش دادن، نشان دادن، وانمود کردن، بیان کردن، نمایندگی کردن، نمایاندن، نماینده بودن

exhibit (فعل)
نمایش دادن، ارائه دادن، ابراز کردن، در معرض نمایش قرار دادن

depict (فعل)
نمایش دادن، مجسم کردن، شرح دادن، نقش کردن، رسم کردن، منقوش کردن

expose (فعل)
نمایش دادن، افشاء کردن، در معرض گذاشتن، بی پناه گذاشتن، بی حفاظ گذاردن، ظاهر ساختن

depicture (فعل)
نمایش دادن، مجسم کردن، نقش کردن

enact (فعل)
نمایش دادن، بصورت قانون دراوردن، وضع کردن تصویب کردن

فارسی به عربی

اد , تعرض , شرع , عرض , فعل , مثل , معروض , نفذ ، إراءَة
( نمایش دادن (بوسیله نقشه و مانند ان ) ) صور

پیشنهاد کاربران

بپرس