نوردیده


مترادف نوردیده: عزیز، فرزند، نورچشم

لغت نامه دهخدا

نوردیده. [ ن َ وَ دی دَ / دِ ] ( ن مف ) پیچیده. ملفوف. لوله کرده. || تاشده. تاکرده. ته کرده. || طی شده. سپرده. پیموده.نعت مفعولی از نوردیدن است. رجوع به نوردیدن شود.، نور دیده. [ رِ دی دَ / دِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نور بصر. قوه بینائی. سوی چشم. || کنایه از فرزند عزیز. قرةالعین. نور چشم. نورچشمی :
ای نور دیده پای که بر خاک می نهی
بگذار تا به دیده بروبیم راه را.
سعدی.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- پیچیده طیکرده .۲- تاکرده . ۳- پیموده ( راه ).
نور بصر . قو. بینائی . سوی چشم . یا کنایه از فرزند عزیز . قره العین . نور چشم . نور چشمی .

فرهنگ معین

(نَ وَ دِ )(ص مف . )۱ - تا کرده ، پیچیده . ۲ - طی شده .

فرهنگ عمید

۱. پیموده.
۲. پیچیده شده.

فرهنگستان زبان و ادب

{exposed} [سینما و تلویزیون] ویژگی فیلم یا ویدئویی که برای ثبت قیاسی یا رقمی تصویر بر آن، نوردهی شده باشد
{scrolled} [رایانه و فنّاوری اطلاعات] ویژگی صفحه ای که عمل نوردیدن در آن انجام شود

پیشنهاد کاربران

the apple of ( one's ) eye
چراغ چشم . [ چ َ /چ ِ غ ِ چ َ / چ ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از فرزند است . ( برهان ) . کنایه از فرزند محبوب و عزیز. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) . نظیر �قرةالعین � در عربی . ( حاشیه ٔ برهان چ معین ) . فرزند. ( ناظم الاطباء ) ( مجموعه ٔ مترادفات ص 286 ) . مرادف جگرگوشه ، جگربند، میوه ٔ دل ، نور چشم ، پور. ( مجموعه ٔ مترادفات ص 286 ) :
...
[مشاهده متن کامل]

بدو گفت ای چراغ چشم مادر
سزد گر نالی از بهر برادر.
فخرالدین اسعد ( ویس و رامین ) .
رجوع به فرزند شود.

نور دیده : قرة عین , فرزند .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص 32 ) .
نور چشم

بپرس