نویس

/nevis/

لغت نامه دهخدا

نویس. [ ن ِ ] ( ریشه فعل ) ریشه مضارع فعل نوشتن است و در صرف وجه مضارع و امر به کار رود: نویس. بنویس. می نویسم. || ( ن مف ) به صورت مزید مؤخر به معنی «نوشت » در ترکیبات ذیل مستعمل است : بارنویس. بیرون نویس. پانویس. پاک نویس. پیش نویس. خارج نویس. || به معنی نویسیده و نوشته به صورت مزید مؤخر به کار رود: نانویس ، به معنی نانویسیده و نانوشته. || ( نف ) به صورت اسم فاعل مرخم به معنی نویسنده و نگارنده و آنکه می نویسد بصورت مزید مؤخر در ترکیبات زیر مستعمل است : افسانه نویس. اوارجه نویس. پنهان نویس. تابلونویس. تاریخ نویس. تندنویس. چهره نویس. چیزنویس. حاشیه نویس. حق نویس. خفیه نویس. خودنویس. خوش نویس. داستان نویس. دعانویس. دفترنویس. رمان نویس. روزنامه نویس. سرخطنویس. ضابطنویس. غلطنویس.فکاهی نویس. کاغذنویس. کتیبه نویس. کشیک نویس. کفن نویس. لشکرنویس. مثال نویس. مجلس نویس. مراسله نویس. نامه نویس. رجوع به هر یک از این مدخل ها در ردیف خود شود.

نویس. [ ن ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان وزوا بخش دستجرد شهرستان قم در 22 هزارگزی شمال غربی دستجرد، در منطقه کوهستانی سردسیری واقع است و 1194تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات و میوه ، شغل مردمش زراعت است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1 ).

فرهنگ فارسی

آلفردنویس (۱۹۵۸ - ۱۸۸٠. ) شاعر انگلیسی اشعار وی بیشتر جنبه روایی دارد و متمایل به سبک قدما است . از آثار اوست : دریک : یک منظومه حماسی ( ۱۹٠۸ م . ) داستان های قهوه خانه دختر دریا ( ۱۹۱۲ م. ) و مشعلداران ( ۱۹۳٠ - ۱۹۲۲ م . شامل سه قسمت ) . علاوه بر آثار منظوم . نوشته های انتقادی شرح حال ونوول نیز نوشته است. نیز نوشته است .
۱ - مفرد امر حاضر از نوشتن ۲ - ( اسم ) در ترکیب بمعنی نویسنده ژید : کتاب نویس نامه نویس .
دهی است از دهستان وزوا بخش دستجرد شهرستان قم در۲۲ هزار گزی شمال غربی دستجرد در منطقه کوهستانی سردسیری واقع است و آبش از قنات محصولش غلات و میوه شغل مردمش زراعت است ٠

فرهنگ عمید

۱. = نوشتن
۲. نویسنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): دعانویس، روزنامه نویس، نامه نویس.
۳. نوشته شده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): پاک نویس، چرک نویس.

دانشنامه عمومی

نویس (جزیره). نویس ( جزیره ) ( به لاتین: Nevis ) یک جزیره در دریای کارائیب است. این جزیره به همراه جزیره سنت کیتس، کشور سنت کیتس و نویس را می سازند. [ ۴]
عکس نویس (جزیره)عکس نویس (جزیره)

نویس (جعفرآباد). نویس روستایی از توابع بخش قاهان شهرستان جعفرآباد در استان قم ایران می باشد.
عکس نویس (جعفرآباد)

نویس (روستا). روستای نویس در ۵۰ درجه و ۱۳ دقیقه شرقی و عرض جغرافیایی ۳۴ درجه و ۴۳ دقیقه شمالی واقع شده است. فاصلهٔ آن با تهران حدود ۲۰۰ کیلومتر و با قم ۸۲ کیلومتر فاصله دارد.
مسیر دسترسی به روستا، جاده ساوه - سلفچگان ( بعد از کیلومتر ۲۵ ) می باشد که از طریق جاده ای فرعی ( به سمت غرب ) که به ترتیب از روستاهای آغلک، بنابر و قاهان گذشته به نویس می رسد و در ادامه به روستاهای کاسوا و انجیله ختم می شود. فاصله زمینی روستای نویس تا ابتدای جاده ساوه - سلفچگان حدوداً ۲۳ کیلومتر است.
روستاهای همجوار: قاهان در شرق در فاصله ۷ کیلومتر، کاسوا در غرب با فاصله ۲ کیلومتر، ونان در جنوب با فاصله ۷ کیلومتر و مهرزمین در شمال با فاصله ای حدود ۸ کیلومتر آن قرار دارد. مساحت کل روستا راه ارتباطی نویس به روستاهای کاسوا و قاهان راه آسفالته می باشد.
از بزرگان این روستا می توان از رضا سمنانی و داوود سعادتی نام برد
رودخانه هایی که به این روستا منتهی می شود: ۱ - رودخانه دران ۲ - دوریه ۳ - خامه.
تعداد قنوات ۱۵ رشته است که طول رشته قنات ها هر کدام بین ۲۰۰ تا ۵۰۰ متر متفاوت است. روستا دارای آب لوله کشی بهداشتی می باشد که از قناتی که در ۳ کیلومتری روستا قرار دارد به وسیله لوله به منبعی با گنجایش ۲۷۲ هزار لیتری هدایت و توزیع می شود. آب کشاورزی نیز غالباً از قنات ها و رودخانه ها تأمین می گردد.
از آثار باستانی این منطقه می توان از آتشکده نویس که دارای شماره ثبت از میراث فرهنگی هست یاد کرد.
جمعیت روستا در سال ۱۳۴۵ حدود ۷۰۰ نفر بوده که متأسفانه بعد از انقلاب با روند رو به رشد مهاجرت، جمعیت این روستا نیز به شدت رو به کاهش نهاد به طوری که بر اساس آمارگیری سال ۱۳۸۵ تعداد خانوار ۱۴۰ و تعداد نفرات ۳۸۴ نفر اعلام شده که اکثر این افراد هم به طور فصلی و غیرفعال در روستا زندگی می کنند. تهران، مقصد عمده مهاجرت اهالی روستا بوده که مهاجران در دو طیف عمده مشاغل دولتی و بازار مشغول به فعالیت می باشند.
نویس دارای ۴ مسجد به نام های: ۱ - مسجد صاحب الزمان در محله روبار؛ ۲ - مسجد سیدالشهداء در محله بالا؛ ۳ - مسجد حضرت ابوالفضل در محله پشت ده کنار خیابان اصلی نویس به کاسوا؛ ۴ - مسجد فاطمه الزهرا و همچنین یک حسینیه ( به نام سیدالشهدا که اغلب مراسمات در آن برگزار می شود ) . این روستا ۵۰ شهید و ده ها جانباز و آزاده تقدیم به انقلاب اسلامی نموده است. . این روستا دارای ورزشکاران حرفه ای هم بوده است فرار فاطمی بازیکن تیم استقلال و تیم ملی مهدی میرزاابوالحسنی داور درجه ملی فدراسیون فوتبال ایران از علمای گرانقدر هم می توان از عالم جلیل القدر آیت الله نویسی نام برد
عکس نویس (روستا)عکس نویس (روستا)عکس نویس (روستا)عکس نویس (روستا)عکس نویس (روستا)عکس نویس (روستا)

نویس (شهر). نویس ( به آلمانی: Neuß ) یک شهر در آلمان است که در نوردراین - وستفالن واقع شده است. [ ۱]
نویس ۹۹٫۴۸ کیلومترمربع مساحت دارد و ۳۰–۶۷ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.
شهرهای پسکوف، رییکا، شالون - آن - شامپاین، سنت پل، مینه سوتا و نوشهر ( ترکیه ) خواهرخوانده های نویس هستند.
عکس نویس (شهر)عکس نویس (شهر)عکس نویس (شهر)عکس نویس (شهر)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

نویْس (Neuss)
کلیسای شهری صنعتی در نورد راین ـ وستفالنِ آلمان با۱۴۸,۶۰۰ نفر جمعیت (۱۹۹۵). مقابل دوسلدورف، در ساحل چپ رود راین، قرار دارد. یکی از باشکوه ترین کلیساهای اواخر رومانسک در راینلاند، متعلق به قرن ۱۳م، در این شهر قرار دارد.

پیشنهاد کاربران

بررسیِ واژگانِ " نِوشتَن، نِبشتَن، نیبیشتن، پیسیدن، پیس، پیسی، پَئِس، پَئیس، پَئِسَ و. . . ":
1 - بررسیِ واژگانِ " نِوشتن، نِبشتن، نیبیشتن" در زبانِ پارسی:
واژه یِ "نِوشتَن" با بُنِ کنونیِ " نِویس" برآمده از واژه یِ " نیبیشتَن" با بُن کنونیِ " نیبیس" در زبانِ پارسیِ میانه - پهلوی بوده است. در واژه یِ " نیبیشتَن"، " نی" پیشوند بوده است که این پیشوند در پارسیِ کُنونی به ریختِ " نِ" در آمده است ( برای توضیحِ بیشتر درباره یِ این پیشوند به زیرواژه یِ " ن" یا "پیشوندهایِ کارواژه" وابنگرید ) . "بیشتَن" نیز به ریختِ " بِشتَن، وِشتَن" در آمده است.
...
[مشاهده متن کامل]

"بِشتَن" را در واژه ای همچون " سنگ نبشته" داریم.
بُنِ کُنونیِ واژه یِ " نیبیشتن ( نی. بیشتَن ) "، " نیبیس ( نی. بیس ) " بوده است که با جدایِشِ پیشوندِ باستانیِ " نی"، تکواژِ " بیس" برجای می ماند.
ولی اکنون پرسشی سربرمی آورد که "بیس، ویس، بیشتَن، بِشتَن، وِشتَن" از کجا آمده اند؟
پاسخ:
در اوستاییِ جوان " پَئِس" و در پارسیِ باستان " پَئیس" به چمهایِ زیر بوده اند:
1. 1 - رنگی کردن، رنگ کردن، رزیدن
1. 2 - آرایش کردن ( =آراستن ) ، زیور کردن، زینت دادن، تزئین کردن
" بیس/ویس" در واژگانِ " نیبیس ( نی. بیس ) ، نِبیس ( نِ. بیس ) ، نِویس ( نِ. ویس ) " برآمده از همین " پَئِس، پَئیس" در اوستایی - پارسیِ باستان هستند.
زابه یِ کُنیکیِ ( =صفت مفعولیِ ) " پَئِس" در اوستایی و " پَئیس" در پارسیِ باستان بِسامان" پیخشتَ"
و " پیشتَ " بوده اند ( PPfP در فرتورِ زیر نمایانگرِ همین موضوع است ) که با برگردانِش به زبانِ پارسیِ کُنونی " بِشته یا وِشته"در واژگانی همچون "نِبِشته، نِوِشته" را خواهیم داشت.
بنواژه یِ ( =مصدرِ ) " پَئیس"، " پیشتَنَئی: pishtanaiy " بوده است که به روشنی با واژگانِ "بیشتَن ( پارسی میانه ) ، بِشتَن، وِشتن ( پارسیِ کُنونی ) " همریشه است.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
2 - "پَئِس/پَئیس" با پیشوندها:
" پَئِس/پَئیس" در اوستایی - پارسیِ باستان با دو پیشوندِ " فرَ" و " نی" آمده است:
با پیشوندِ " فرَ" به چمِ " آرایش کردن، زینت کردن، تزئین کردن" بوده است ( یَشتِ اوستا"Yt. 14. 27" ) . ( در واژه یِ " فرَپیخشتم" ) .
همچنین با پیشوندِ " نی" به چمِ " نِوشتن" بوده است. ( سنگنبشته یِ بیستون"Bh. 4. 8"، سنگنبشته یِ خشایارشاهِ بزرگ"X. 7. 3" ) ( در واژه یِ " نیپیشتَم" ) .
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
3 - واژه یِ " پیسیدَن" در زبانِ پارسیِ میانه:
افزون بر همه یِ آنچه گفته شد، ما در زبانِ پارسیِ میانه، واژه یِ " پیسیدن" با بُن کنونیِ " پیس" به چمِ "رزیدَن، آراستن" را داشته ایم که به روشنی با واژگانِ " پَئِس، پَئیس" در اوستایی - پارسیِ باستان همچم و همریشه است.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
4 - واژه یِ " پَئِسَ" در اوستایی به چمار ( =معنا ) هایِ زیر بوده است:
4. 1 - زیور، آرایش، پیرایه، تزئین، زینت
4. 2. 1 - جذامی، خوره دار/جذام، خوره، آکله ( بنابر نبیگِ "فرهنگنامه زبانِ ایرانیِ کهن" )
4. 2. 2 - پیس، پیسی ( بنابر نبیگِ " فرهنگِ واژه هایِ اوستا" )
واژه یِ " پَئِسَ" در یَشتِ اوستا ( Yt. 5. 92 ) و وندیدادِ اوستا ( V. 2. 29 ) آمده است و به روشنی واژگانِ " پیس، پیسی" در زبانِ پارسی با واژه یِ " پَئِسَ" در اوستایی همریشه است.
همچنین واژه یِ " پَئِسَنگه" در اوستا به چمِ " زیور، با زیور، آرایش شده" آمده است.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پیشنهادِ1:
بنابر آنچه در ( 3 ) آمد، می توان کارواژه یِ " پیساندَن" ( گذرایِ کارواژه یِ "پیسیدن" ) را به چمِ " آرایش کردن" گرفت و به جایِ " لوازم آرایشی" از واژگانِ " پیسانه، پیسانه ها/پیسانِگان" و به جایِ " آرایشگر" از واژه یِ " پیسانِشگر ( پیسان. ِش. گر ) بهره برد؛ به یاد داشته باشید هنگامیکه " کسی چهره اش را می آراید" برابر با این است که بگوییم " کسی چهره اش را می پیسد" ولی هنگامیکه " کسِ دیگری" فرآیندِ آرایشگری را انجام می دهد باید گفت: فردِ x چهره یِ فردِ y را می پیساند؛ بمانندِ کارواژه هایِ " خوردَن/خوراندن".
پیشنهادِ 2:
بنابر ( 3 ) ، ( 4 ) و پیشنهاد ( 1 ) در بالا می توان با بکارگیریِ پیشوندهایی همچون ( وی/گُ ، آز و . . . ) بر رویِ کارواژه یِ " پیسیدَن" به نوواژگانی دست یافت.
پیشنهادِ 3:
پس از پِی بَرِش به ریشه یِ واژه یِ "نوشتن ( نِ. وِشتَن ) " در بالا و بنابر چمارهایِ 1. 1 و 1. 2، به آسانی می توان از واژگانِ " وِشتَن/بِشتَن" به همراهِ پیشوندهایِ " بَر، پَر، پیرا، فَر، در، اَن و. . . " نوکارواژگانی را پدید آورد.
نکته 1 :
در نبیگِ "فرهنگنامه یِ زبانِ ایرانیِ کهن"، کریستین بارتولومه هنگامِ ترگویشِ ریشه یِ واژه یِ "نوشتن" واقع در بالا بخشِ 2 ، در زبانِ آلمانی افزون بر پیشوندِ "nieder" از پیشوندِ " auf" نیز بهره گرفته است ( auf. schreiben، nieder. schreiben ) . پیشوندِ " نی/نِ" در زبانِ پارسی با پیشوندِ "nieder" در آلمانی همریشه و همچم هستند و کاراییِ یکسانی دارند.
پیشوندِ " auf" در زبانِ آلمانی کارکردِ "بر، بر رویِ " را در این زبان دارد.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پَسگَشتها:
رویبرگهایِ 867 و 868 از نبیگِ "فرهنگِ واژه هایِ اوستا"
بخشهایِ 817 و 818 از نبیگِ " فرهنگنامه یِ زبان ایرانی کهن" نوشته یِ " کریستین بارتولومه"
رویبرگِ 59 از نبیگِ "فرهنگنامه کوچک پهلوی"
تارنمایِ ویکیپدیا " فعل در زبانِ پارسیِ میانه"

نویسنویس
نویس به معنی نوشتن یا نویسنده
شب نویس = نویسنده شب یا کسی که شب ها مطلبی مینویسد، کتاب شب نویس
نمایشنامه نویس یعنی کسی که نمایشنامه را می نویسد و جمله اش، هم میتوان گفت که میرز اقا تبریزی اولین نمایشنامه نویس ایرانی است
نویس
خود نویس/ چک نویس/روزنامه نویس/ خاطره نوس/خوش نویس/رمان نویس/برنامه نویس/فیلم نویس
مرسی که خواندید 🧡💛💚💙💜❤
مقاله نویس
یعنی کسی که مقاله مینویسد
نویسنده. نامه نویس. پاک نویس. چرک نویس. فیلم نامه نویس. خاطرات نویس. شعر نویس. خوش نویس
نام نویس ، داستان نویس، خاطرات نویس، شعر نویس ، فیلمنامه نویس ، نامه نویس ، کتاب نویس، خوش نویس
داستان نویس =کسی که داستان مینویسد
افسانه نویس . .
کسی که افسانه می نویسد . .
پاک نویس=پاک نویس
پاک نویس: انچه از روی پیس نویس یا چرک نویس به صورت پاکیزه وخوانا نوشته میشود
پاک نویس=پاک نویس
پاک نویس: انچه از روی پیش نویس یا چرک نویس به صورت پاکیزه و خوانا نوشته می شوده.
روزنامه نویس
چر ک نویس
داستان نویس
خود نویس
روان نویس
فیلمنامه نویس
دعا نویس
داستان نویس
برنامه نویس
نمایشنامه نویس
رمان نویس
خوش نویس
مقاله نویس
تاریخ نویس
پیش نویس

برنامه نویس: کسی که برنامه مینویسد
بازی نویس - تر نویس
خوش نویس - داستان نویس - رمان نویس - برنامه نویس - نمایش نامه نویس و . . .
داستان نویس به معنی کسی که داستان می نویسد
روان نویس خودکاریکه روان می نویسد یا چیزی که روان می نویسد
فیلم نویس
معنی:نویسنده ی فیلم
نمایشنامه نویس
معنی:کسی که متن نمایشنامه را می نویسد
برنامه نویس
معنی:کسی که برنابرنامه را می نویسد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس