gloomy, sad
خوار و زبون
نژند: اندوهگین_غمناک_سرد و بی روح
نژند به معنی زبون هم می باشد.
خسته روان. [ خ َ ت َ / ت ِ رَ ] ( ص مرکب ) خسته جان. خسته خاطر. غمناک. ملول. مهموم :
پرستنده بشنید و آمد دوان
بر خاک شد تند و خسته روان.
فردوسی.
نگر تا که بینی به گرد جهان
که او نیست از مرگ خسته روان.
... [مشاهده متن کامل]
فردوسی.
همی خون من جوید اندر نهان
نخستین ز من گشته خسته روان.
فردوسی.
بدو گفت سیمرغ ای پهلوان
مباش اندرین کار خسته روان.
فردوسی.
دل مرده. [ دِ م ُ دَ / دِ ] ( ص مرکب ) مرده دل. افسرده دل. پژمرده. آنکه نشاط ندارد. مقابل دل زنده :
چنان خوش آید بر گوش تو سؤال کجا
به گوش مردم دل مرده بانگ رود حزین.
فرخی.
کو محرم غم کشته ٔ دل زنده بدردی
... [مشاهده متن کامل]
کاین راز به دل مرده ٔ خرم نفروشم.
خاقانی.
عازردل مرده ای در وی گریز
گو مرا باد مسیحائی فرست.
خاقانی.
کلمه ای چند همی گفتم بطریق وعظ با طایفه ٔ افسرده ٔ دل مرده. ( گلستان سعدی ) .
زندگانی چیست مردن پیش دوست
کاین گروه زندگان دل مرده اند.
سعدی.
به ایثار مردم سبق برده اند
نه شب زنده داران دل مرده اند.
سعدی.
هردم آرد باد صبح از روضه ٔ رضوان پیام
کآخر ای دل مردگان جز باده من یحیی العظام.
خواجو.
دل مرده ای که سر به گربیان خواب برد
کافور ساخت یاسمن ماهتاب را.
صائب ( از آنندراج ) .
مرده دل. [ م ُ دَ / دِ دِ ] ( ص مرکب ) دل افسرده. افسرده خاطر. ملول. دل مرده. بی نشاط. بی شور و شوق و هیجان. سرددل. که فاقد وجد و حال و ذوق است. مقابل زنده دل :
بی اویتیم و مرده دلند اقربای او
کو آدم قبایل و عیسای دوده بود.
خاقانی.
گر چه بسی بردمید مرده دلان را به زور
همدم عیسی شود جز به دم سوسمار.
خاقانی.
بر مرده دلان به صور آهی
این دخمه ٔ باستان شکستم.
خاقانی.
در تن هر مرده دل عیساصفت
از تلطف تازه جانی کرده ای.
( از لباب الالباب ) .
اگر برنخیزد به آن مرده دل
که خسبد از او خلق افسرده دل.
سعدی.
طبیب راه نشین درد عشق نشناسد
برو به دست کن ای مرده دل مسیح دمی.
حافظ.
خوار - زبون - اندوهگین
چهل روز بد سوکوار و نژند
پر از گرد و بیکار تخت بلند
فردوسی
سرد و بی روح
نِژند:اندوهناک و پژمان
دکتر کزازی در مورد واژه ی " نِژند" می نویسد : ( ( نِژند به معنی اندوهناک و پژمان است، می انگارم که " ن " در آن پیشاوند است ؛ستاک واژه ، ژند ، همان می تواند بود که در ژنده ی پارسی و ژندگ jandag پهلوی ، به معنی فرسوده و پوده نیز به کار رفته است . ) )
... [مشاهده متن کامل]
( ( دلت گر نخواهی که باشد نِژند،
همان تا نگردی تن ِ مستمند، ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 206 )
خوارو زبون ، پست ، اندوهگین ، افسرده
نژند NEUROTIC :[اصطلاح جامعه شناسی] فردی که از یک شکل نسبتاً ملایم آشفتگی روانی، مانند حالت اضطراب، رنج می برد.
منبع https://rasekhoon. net
خسته دل، غمخوار، غمگین، غمناک، نومید، پژمده ، نامید، آزرده ، حزین ومغموم
غمگین
اندوهگین
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)