نیم تخت

/nimtaxt/

معنی انگلیسی:
bench, bunk

لغت نامه دهخدا

نیم تخت. [ ت َ ] ( اِ مرکب ) تختی که بالای آن می خوابند. دارابذین. دارافرین. ( ناظم الاطباء ). تخت کوچک که از یکسو دیوار ندارد و بر آن توان نشستن و پایها آویختن. نیم کت. ( یادداشت مؤلف ). || ( اصطلاح کفاشی ) قطعه چرم یا لاستیکی که بر کف کفش مستعمل کوبند دوام آن را، یابرای پوشاندن سوراخی که در تخت کفش پدید آمده است.

فرهنگ فارسی

(اسم ) ۱ - نیمکت . ۲ - تختی کوچک که بر بالای آن خوابند .

فرهنگ عمید

= نیمکت

پیشنهاد کاربران

بپرس