هق

لغت نامه دهخدا

هق. [ هََ ق ق ] ( ع مص ) مانده کردن کسی را در جماع. ( منتهی الارب ). || گریختن. ( اقرب الموارد ).

هق. [ هَِ ] ( اِخ ) دهی است از بخش اشنویه شهرستان ارومیه که 453 تن سکنه دارد. آب آن از قادرچای و محصول عمده اش غله ، حبوب و توتون و کاردستی مردم جاجیم بافی است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4 ).

فرهنگ فارسی

مانده کردن کسی را در جماع

گویش مازنی

/hegh/ بیخ گلو – نای – خرخره & استفراغ – قی کردن - حالت تهوع

واژه نامه بختیاریکا

( هق + ) استفراغ
انتها؛ ته

پیشنهاد کاربران

( ه. ق ) *** به معنای هجری قمری
به معنای هجری قمری

بپرس