هاتف اصفهانی

دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] این صفحه مدخلی از اثر آفرینان است
طبیب و شاعر. اصل وی از اردوباد آذربایجان بود و اجدادش در زمان سلاطین صفویه به اصفهان مهاجرت کردند و در آن شهر سکنی گزیدند. هاتف در اصفهان به دنیا آمد و در همان جا به کسب دانش پرداخت و ریاضی، حکمت، طب و علوم عربی را آموخت. او در طب و حکمت از محضر میرزا محمدنصیر طبیب اصفهانی، صاحب «مرآت الحقیقه» بهره برد و به کمک و ارشاد و اشراف او در این علوم تبحر یافت و از اطبای نامدار عهد کریم خان زند شد.
در شاعری نیز مشتاق را به عنوان استاد خود اختیار نمود. وی با انجمن مشتاق که محل تجمع طالبان تجدد در شعر بود، ارتباط پیدا کرد و در حلقه ی درس و بحث میرزا نصیر و مشتاق با لطفعلی بیگ آذر و سلیمان صباحی بیدگلی کاشی، دوستی و رفاقت یافت. او مدتی ملازم و مورد توجه میر عبدالوهاب موسوی حاکم اصفهان بود که پس از عزل حاکم در آنجا نماند و به همراه لطفعلی بیگ آذر به قم و پس از مدتی به کاشان رفتند و از مصاحبان صباحی شدند.
بعضی از تذکره ها می گویند که این سه شاعر چندین بار به شهرهای کاشان، اصفهان و قم سفر کرده اند. هاتف سرانجام در قم درگذشت و در همانجا به خاک سپرده شد. بعضی از تذکره ها فوتش را در کاشان و مدفنش را در قم می دانند. هاتف در نظم عربی و فارسی ماهر بود و اشعار بسیاری در مدح ائمه اطهار علیهم السلام و خصوصاً حضرت امام علی علیه السلام سروده است.
وی در غزل شیوه ی سعدی و خواجوی کرمانی را که در آن عصر متروک بود، احیا کرد و در قصیده شیوه ی انوری و کمال الدین اصفهانی را دنبال می کرد. ترجیع بند او که ظاهراً بلندترین شعر دوره ی بازگشت است، به ترجیعات شیخ فخرالدین عراقی شبیه می باشد. این ترجیع بند دارای پنج بند و در موضوع وحدت وجود است که هاتف به واسطه ی آن مشهور و معتبر گردید. از آثارش: دیوان شعر، مشتمل بر قصاید، غزلیات، مقطعات، ترجیعات و رباعیات.

پیشنهاد کاربران

چه شود به چهره ی زرد من نظری برای خدا کنی
که اگر کنی همه درد من به یکی نظاره دوا کنی
تو شهی و کشور جان تو را، تو مهی و جان جهان تو را
ز ره کرم چه زیان تو را که نظر به حال گدا کنی
ز تو گر تفقد و گر ستم، بود آن عنایت و این کرم
...
[مشاهده متن کامل]

همه از تو خوش بود ای صنم، چه جفا کنی چه وفا کنی
همه جا کشی می لاله گون ز ایاغ مدعیان دون
شکنی پیاله ی ما که خون به دل شکسته ی ما کنی
تو کمان کشیده و در کمین، که زنی به تیرم و من غمین
همه ی غمم بود از همین، که خدا نکرده خطا کنی
تو که هاتف از برش این زمان، روی از ملامت بیکران
قدمی نرفته ز کوی وی، نظر از چه سوی قفا کنی
#هاتف_اصفهانی

از شعرای نامدار ایران در زمان افشاریه و زندیه

بپرس