هفت

/haft/

معنی انگلیسی:
seven

لغت نامه دهخدا

هفت. [ هََ ] ( عدد، ص ، اِ ) عددی است معروف. ( برهان ). نماینده ٔآن در ارقام هندسیه 7 و در حساب جُمَّل «ز» باشد. ( یادداشت مؤلف ). از میان اعداد شماره هفت از دیرباز مورد توجه اقوام مختلف جهان بوده ، اغلب در امور ایزدی و نیک و گاه در امور اهریمنی و شر به کار میرفته است. وجود بعضی عوامل طبیعی مانند تعداد سیاره های مکشوف جهان باستان و همچنین رنگهای اصلی ، مؤید رجحان وجنبه ماورأطبیعی این عدد گردیده است. قدیمترین قومی که به عدد هفت توجه کرده قوم سومر است ، زیرا آنان متوجه سیارات شدند و آنها را به صورت ارباب انواع پرستیدند. عدد هفت در مذاهب و تاریخ جهان ، در تصوف و در سنن و آداب اهمیت زیاد داشته و شماره بسیاری از امور و مواضیع هفت بوده است مانند: هفت طبقه زمین ، هفت طبقه آسمان ، ایام هفته ، هفت فرشته مقدس در نظر بنی اسرائیل ، هفت بار طواف بر گرد کعبه در دوره جاهلیت ، هفت پروردگار آریایی نزد هندوان قدیم ، هفت امشاسپند در مذهب زردشت ، تقسیم جهان به هفت کشور یا هفت اقلیم ، اعتقاد به هفت مقام و درجه مقدس در مهرپرستی ،هفت ایزد در مذهب مانوی ، هفت در و هفت طبقه دوزخ در قرآن ، هفت شباروز بلای قوم عاد، هفت گاو فربه و هفت گاو لاغر که فرعون به خواب دید، هفت عضوی که در سجده باید بر زمین باشد، هفت بار تطهیر در قوانین طهارت ،مراتب هفتگانه در مذهب اسماعیلیه ، هفت شهر عشق و هفت مردان در تصوف ، همه اینها و بسیاری موارد دیگر که در افسانه های دیرین و سایر شؤون تمدنی بشر دیده شده است ، نشانه اهمیت فوق العاده عدد هفت در نظر اقوام مختلف جهان است. ( اقتباس و اختصار از رساله «شماره هفت و هفت پیکر نظامی » از محمد معین ) :
زآن چرخ که هفت بار برگشت
بازیش ز هفت چرخ بگذشت.
نظامی.
ترکیب ها:
- هر هفت . هرهفت کردن. هرهفت کرده. هفت آب. هفت آباء. هفت آب خاکی.هفت آب و خاک. هفت آذر. هفت آسمان. هفت آسیا. هفت آینه.هفتائی. هفتاد. هفت اختان. هفت اختر. هفت اخگر نیاره.هفت اژدها. هفت اصل. هفت اعضا. هفت افزار. هفت اقلیم. هفت الوان. هفت امام. هفت امامی. هفت انجم. هفت اندام. هفت اوتاد. هفت اورنگ. هفت ایوان. هفت باغ. هفت بام. هفت بانو.هفت بر. هفت برادران. هفت برگ. هفت بزم. هفت بلگ. هفت بنا. هفت بند. هفت بنیان. هفت بهر. هفت بیخ. هفت بید. هفت بیرون. هفت پایه. هفت پدر. هفت پر. هفت پر ثریا. هفت پرده. هفت پرده ازرق. هفت پرده چشم. هفت پرگار. هفت پرند. هفت پشت. هفت پوست. هفت پهلو. هفت پیر. هفت پیروزه کاخ. هفت پیکر. هفت تابنده. هفت تپه. هفت تن. هفت تنان. هفت جوب.هفت جوش. هفت چاه. هفت چتر آبگون. هفت چراغ. هفت چشم چرخ. هفت چشم خراس. هفت چشمه. هفت چشمه بهشت. هفت چوبه. هفت حال. هفت حجله. هفت حجله نور. هفت حرف. هفت حرف آبی. هفت حرف آتشی. هفت حرف استعلا. هفت حرف خاکی. هفت حرف هوایی. هفت حصار. هفت حکایت. هفت حوض. هفت خاتون. هفت خال. هفت خانه. هفت خدنگ. هفت خراس. هفت خروارکوس. هفت خرگاه. هفت خزینه. هفت خضرا. هفت خط. هفت خلیفه. هفت خم.هفت خوان. هفت خواهران. هفت خیل. هفت دادران. هفت دانه. هفت دایره. هفت دختر خضرا. هفت در. هفت درهفت. هفت دریا.هفت دستگاه. هفت دکان. هفت دور. هفت دوزخ. هفت ده. هفت ده خاکی. هفت راه. هفت رخشان. هفت رصد. هفت رقعه ادکن. هفت رنگ. هفت رنگی. هفت رواق. هفت رود. هفت زرده. هفت زمین. هفت سالار. هفت سایره. هفت سبع. هفت سر. هفت سقف. هفت سلام. هفت سلطان. هفت سیاره. هفت سین. هفت شاخ. هفت شادروان ادکن. هفت شمع. هفت شهر عشق. هفت شهر طلسم نمرود. هفتصد. هفت ضلعی. هفت طارم. هفت طبق. هفت طبقه. هفت طفل جان شکر. هفت طوق. هفت عالم. هفت عروس. هفت عضو. هفت علفخانه.هفت فرس. هفت فرش. هفت فرشته. هفت فرشی. هفت فلک. هفت قرا. هفت قلعه مینا. هفت قفلی. هفت قلم. هفت قلم آرایش. هفت قواره. هفت کار. هفت کحلی. هفت کرده. هفت کره. هفت کشخور. هفت کشور. هفت کول. هفت کوه. هفت کیمیا. هفت گانه. هفت گانی. هفت گاه. هفت گرد. هفت گردون. هفت گره. هفت گل. هفت گنبد. هفت گنج. هفت گنج پرویز. هفت گنج خانه. هفت گنجینه. هفت گوهر. هفت گیسودار. هفت لنگ. هفت لای. هفت لو. هفتم. هفت مادر. هفت مجمره. هفت محراب فلک. هفت محیط. هفت مدبر. هفت مرد. هفت مردان. هفت مرکب. هفت مشعبد. هفت مشعله.هفت مغز. هفت ملت. هفت ملل. هفت مندل. هفت منزل. هفت موج.هفت مهد. هفت میدان. هفتاد. هفتمین. هفت میوه. هفت نان.هفت نژاد فلک. هفت نطع. هفت نقطه. هفت نوبتی چرخ. هفت نُه. هفت نیم خایه. هفت واد. هفت وادی. هفت وچار. هفت وشش.هفت ونُه. هفت ونُه کرده. هفته. هفت هزاری. هفت هفت. هفت هندو. هفت هیکل. هفت یک. رجوع به هر یک از این مدخل ها شود.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

(اسم ) دمی از آب شربت
گولی بسیار زمین هموار نشیب

فرهنگ معین

(هِ ) (اِ. ) اندک خشکی ای که بعد از تری به هم رسند.
(هُ ) (اِ. ) دمی از آب ، شربت ، شراب و مانند آن ها که فرو کشند، جرعه ، قورت .
(هَ ) [ په . ] (اِ. ) عدد اصلی میان شش و هشت (۷ ). ، ~ قلم آرایش کردن آرایش تمام ، بزک کامل . ، ~ پادشاه را خواب دیدن کنایه از: به خواب عمیق فرو رفتن . ، ~ کفن پوساندن مدت ها پیش مردن .

فرهنگ عمید

۱. (ریاضی ) شش به علاوۀ یک، عدد «۷».
۲. (موسیقی ) [قدیمی] از شعبه های بیست وچهارگانۀ موسیقی ایرانی.
مقداری از آب یا آشامیدنی دیگر که به یک بار فرو دهند، جرعه.

دانشنامه عمومی

هفت (فیلم ۱۹۷۹). هفت ( انگلیسی: Seven ) فیلمی فیلم اکشن به کارگردانی اندی سیداریس است که سال ۱۹۷۹ منتشر شد.
عکس هفت (فیلم ۱۹۷۹)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

hebdomad (اسم)
هفت، عدد هفت، شماره هفت، هفته

sept (اسم)
هفت

seven ()
هفت، هفتم، هفتمین

فارسی به عربی

سبعة

پیشنهاد کاربران

هفت عدد ریاضی است
Seven
فیلم هفت ( ۷ )
کارگردان : دیوید فینچر
خلاصه : دیوید میلز ( برد پیت ) ، که به تازگی انتقالی گرفته و ویلیام سامرست ( مورگان فریمن ) ، که بزودی بازنشسته می شود هر دو کارآگاه های جنایی هستند که عمیقاً درگیر پرونده یک قاتل سریالی دگرآزار می شوند. قاتلی که قتل های خود را به دقت بر طبق هفت گناه کبیره طرح ریزی کرده است: شکم پرستی، طمع، تنبلی، خشم، غرور، شهوت و حسادت. ستوان کارآگاه ویلیام سامرست که به زودی بازنشسته می شود، با کارآگاه کم خلاق اما آرمان گرا دیوید میلز، که اخیراً به همراه همسرش تریسی به یک شهر بزرگ ناشناس نقل مکان کرده اند، شریک می شوند.
...
[مشاهده متن کامل]

هفت : عدد هفت از شماره های سپند و آیینی ، نشانه ی بَوَندگی و سر آمدگی و کمال
دکتر کزازی در مورد واژه ی هفت می نویسد: 《 از شماره های سپند و آیینی است و نشانه ی بَوَندگی و سرآمدگی و کمال است و بر این پایه، همتای دوازده. 》
نامه ی باستان ، ج ۳ ، داستان سیاوش ، دکتر کزازی ۱۳۸۴، ص ۲۴۴.

بپرس